پارت 10 فیک history
از خواب پا شدم و دیدم روی تخت جونگکوکم خیلی تعجب کرده بودم ولی خیلی حالم بد بودش که صدای باز شدن در اومد و خودم رو به خواب زدم
ویو کوک
رفتم و چندتا دارو برای ا.ت گرفتم رفتم داخل اتاقم که هنوز ا.ت خواب بودش دارو هارو گذاشتم روی میز و دیدم ا.ت یکم حالش بهتر شده ولی بازم یکم تب داشت روی صندلی نشستم و تو فکر بودم که دیدم ا.ت بیدار شده
کوک: ا.ت پاشو باید دارو هات رو بخوری
ا.ت:ولی حالم خوبه
کوک:تب داریی
ا.ت:نه ندارم حالم خوبه
کوک:پا میشی یا بزور بهت میدم(با داد)
ا.ت:باشه اروم باش
کوک:خب پس پاشو بهت بدم
ا.ت :لازم نکرده خودم میخورم
پاشدم و یکم از دارو ها خوردم
ا.ت :من میرم تو اتاقم
کوک:باشه
ا.ت: رفتم تو اتاقم روی تختم نشستم ولی باید تمیز کاری میکردم به زور پاشدم و رفتم شروع کردم تمیز کردن حیاط که ینفر پشت سرم گفت ا.ت
برگشتم و دیدم ارباب بود گفت بله
کوک:نیازی نیست الان کار انجام بدی فعلا استراحت کن...
ا.ت:باشه
#آندیا
ادامه دارد...
ویو کوک
رفتم و چندتا دارو برای ا.ت گرفتم رفتم داخل اتاقم که هنوز ا.ت خواب بودش دارو هارو گذاشتم روی میز و دیدم ا.ت یکم حالش بهتر شده ولی بازم یکم تب داشت روی صندلی نشستم و تو فکر بودم که دیدم ا.ت بیدار شده
کوک: ا.ت پاشو باید دارو هات رو بخوری
ا.ت:ولی حالم خوبه
کوک:تب داریی
ا.ت:نه ندارم حالم خوبه
کوک:پا میشی یا بزور بهت میدم(با داد)
ا.ت:باشه اروم باش
کوک:خب پس پاشو بهت بدم
ا.ت :لازم نکرده خودم میخورم
پاشدم و یکم از دارو ها خوردم
ا.ت :من میرم تو اتاقم
کوک:باشه
ا.ت: رفتم تو اتاقم روی تختم نشستم ولی باید تمیز کاری میکردم به زور پاشدم و رفتم شروع کردم تمیز کردن حیاط که ینفر پشت سرم گفت ا.ت
برگشتم و دیدم ارباب بود گفت بله
کوک:نیازی نیست الان کار انجام بدی فعلا استراحت کن...
ا.ت:باشه
#آندیا
ادامه دارد...
۳.۰k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.