مافیا های بی چهره
مافیا های بی چهره
پارت 10
ویو یونگی
میخواستم از اتاق پرو دربیام که دیدم دختره نشسته بود و سرش پایین بود درست مثل یه مافیا حواس اش هست به اطرافش با اینکه سرش تو. گوشیشه ولی له همه چی. مسلـطه که بهو دیدم داره به من. نگاه میکنه منم خودمو. مشغول کردم که فمر. نکنه دارم نگاهش میکنم که یهو به حرف در امدم
علامت یونگی (_) علامت مائـل( )
_: به نظرت خوبه برای یه مهمونی شلوغ پلوغ
: نه اگا مهمونی مال خودته که نه باحال نی یه چیز دیگه بپوش
_: اها اوک. اینو. میپوشم
: به نطر خوب میاد پوش ببینم
چه رک و. مستقیم بهم گفت که قشنگ نیست هوفففف ولش بزار اینو. بپوشیم
بعد. چند مین
کت و شوار پوشیدم و امدم بیرون که دختره به حرف. در امد و. گفت
: به به این قشنگ و شیکه میتونی برای هر مهمونی از استفاده کنی. چه عادی چه مافی..........( حرف شو. قطع کرد)
این دختره الان اسم کار مافیا رو چرا اورد وسط نکنه مافیا هستنه بابا به قیافه اش نمیخوره خیلی کیوته نه بابا ولش اینو. از سرم. در میارم
_: اها ممنون پس من همینو میخرم
: عالیه خب پس من میرم
_: لباس نمیخوایـد برا خودتون. بخرید بعد با پاتون. نمیتونید ی قدمم.راه برید
: اممم خوب میخواستم بخرم ولی این فروشگاه چیز. خوبی نداره و مورد پسندم نیست بعد فکر کنم پام خوب. شده پس من دیگه میرم
_: نه هنوز پاتون. کامل اووکی نشوده ینی همه این فروشگاه رو. گشتـیید هیچی مورد پسندتون نیست
: همه جا روگشتم و مورد پسندم نبود
_: چه جالب خوب بزارید من براتون یه لباس انتخاب کنم البته از یه فروشگاه دیگه و از اونجا بریم دکتر
: اوک. باشه اگه براتون زحمت نمیشه
_نه بابا بریم
با دختره رفتیم یه فروشگاه دیگه از دختره معلوم بود اینجایی نیست و اینجا رو. نمیشناسه ولی خب حرفی نزدم تا رسیدم به یه فروشگاهی ماشین رو پارک کردم امدمبیرون. از خانومه هم امد بیرون و رفتیم یمت در فروشگاه وقتی رفتیم تو یه دست کت و شلوار دیدم برش داشتم. گفتک اینو. بپوش دونم بدون هیچ سرو. صدای رفت پوشید و. امد بیرون خیلی خوشگل بود روش ولی خب نه برای یه مهمونی بخاطر همین یه حرف در امدم و گفتم
_: قشنگه ولی برا یه مهمونی نه
+: اره راست میگی
چشمم خورد به یه لباس کوتاه و قشنگی دادم بهش گفتم بپوشه بعد چند مین امد بیرون واقعا بهش میمود و برای یه مهمونی. خوب بود پس به حزف در امدم
_: این خیلی قشنگه
+: اره راست میگی همینو میخرم من
_: به حساب من شاید دیگه همو نبینیم
+: نه نمیشه من حساب میکنم چون برا خودمه برا شما نیست پس نمیشه حساب کنید
_: نه بابا این چه حرفیه
+: نخیر نمیشه این اخرین حرف. منه
_: چشم
بعد از اون. حرفی. که گفت ساکت شدم عجب دختر لجباز و سختگیریـه هزار بار نگاه لباسه کرد تمام چیز. هاشو. برسی کرد یلا خرید
پارت 10
ویو یونگی
میخواستم از اتاق پرو دربیام که دیدم دختره نشسته بود و سرش پایین بود درست مثل یه مافیا حواس اش هست به اطرافش با اینکه سرش تو. گوشیشه ولی له همه چی. مسلـطه که بهو دیدم داره به من. نگاه میکنه منم خودمو. مشغول کردم که فمر. نکنه دارم نگاهش میکنم که یهو به حرف در امدم
علامت یونگی (_) علامت مائـل( )
_: به نظرت خوبه برای یه مهمونی شلوغ پلوغ
: نه اگا مهمونی مال خودته که نه باحال نی یه چیز دیگه بپوش
_: اها اوک. اینو. میپوشم
: به نطر خوب میاد پوش ببینم
چه رک و. مستقیم بهم گفت که قشنگ نیست هوفففف ولش بزار اینو. بپوشیم
بعد. چند مین
کت و شوار پوشیدم و امدم بیرون که دختره به حرف. در امد و. گفت
: به به این قشنگ و شیکه میتونی برای هر مهمونی از استفاده کنی. چه عادی چه مافی..........( حرف شو. قطع کرد)
این دختره الان اسم کار مافیا رو چرا اورد وسط نکنه مافیا هستنه بابا به قیافه اش نمیخوره خیلی کیوته نه بابا ولش اینو. از سرم. در میارم
_: اها ممنون پس من همینو میخرم
: عالیه خب پس من میرم
_: لباس نمیخوایـد برا خودتون. بخرید بعد با پاتون. نمیتونید ی قدمم.راه برید
: اممم خوب میخواستم بخرم ولی این فروشگاه چیز. خوبی نداره و مورد پسندم نیست بعد فکر کنم پام خوب. شده پس من دیگه میرم
_: نه هنوز پاتون. کامل اووکی نشوده ینی همه این فروشگاه رو. گشتـیید هیچی مورد پسندتون نیست
: همه جا روگشتم و مورد پسندم نبود
_: چه جالب خوب بزارید من براتون یه لباس انتخاب کنم البته از یه فروشگاه دیگه و از اونجا بریم دکتر
: اوک. باشه اگه براتون زحمت نمیشه
_نه بابا بریم
با دختره رفتیم یه فروشگاه دیگه از دختره معلوم بود اینجایی نیست و اینجا رو. نمیشناسه ولی خب حرفی نزدم تا رسیدم به یه فروشگاهی ماشین رو پارک کردم امدمبیرون. از خانومه هم امد بیرون و رفتیم یمت در فروشگاه وقتی رفتیم تو یه دست کت و شلوار دیدم برش داشتم. گفتک اینو. بپوش دونم بدون هیچ سرو. صدای رفت پوشید و. امد بیرون خیلی خوشگل بود روش ولی خب نه برای یه مهمونی بخاطر همین یه حرف در امدم و گفتم
_: قشنگه ولی برا یه مهمونی نه
+: اره راست میگی
چشمم خورد به یه لباس کوتاه و قشنگی دادم بهش گفتم بپوشه بعد چند مین امد بیرون واقعا بهش میمود و برای یه مهمونی. خوب بود پس به حزف در امدم
_: این خیلی قشنگه
+: اره راست میگی همینو میخرم من
_: به حساب من شاید دیگه همو نبینیم
+: نه نمیشه من حساب میکنم چون برا خودمه برا شما نیست پس نمیشه حساب کنید
_: نه بابا این چه حرفیه
+: نخیر نمیشه این اخرین حرف. منه
_: چشم
بعد از اون. حرفی. که گفت ساکت شدم عجب دختر لجباز و سختگیریـه هزار بار نگاه لباسه کرد تمام چیز. هاشو. برسی کرد یلا خرید
۲.۷k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.