Part⁵
Part⁵
رسیدم خونه و دیدم که لیا نیست...کل خونه رو گشتم ولی نبود..به سمت اتاقم رفتم که دیدم جیمین اونطرفه و داره دنبالم میگرده.سریع زیر تخت قایم شدم
_بیبی بیا بیرون،مجبورم نکن باهات بد رفتار کنما(خنده)
هیچی نمیگفتم که کفشاشو از زیر تخت دیدم.یه اسباب بازی زیر تخت بود..برش داشتم که جیمین سرشو اورد پایین و با اسباب بازی زدم توی چشمش که گردنمو گرفت و از تخت بیرون اوردم
_چیکار کردی؟؟؟(داد)
+...
_حرف نمیزنی؟
+....
چسبوندم به دیوار و صورتشو بهم نزدیک کرد.سرشو به سمت گردنم برد..گردنمو بو کرد
_بوی خوبی میده(لبخند)
حرفی نزدم که زبونشو به گردنم زد که چشمامو بستم
_کاری باهات ندارم
+خوا...خواهرم...کجاست؟
لایک:⁴⁰
کامنت:³⁵
رسیدم خونه و دیدم که لیا نیست...کل خونه رو گشتم ولی نبود..به سمت اتاقم رفتم که دیدم جیمین اونطرفه و داره دنبالم میگرده.سریع زیر تخت قایم شدم
_بیبی بیا بیرون،مجبورم نکن باهات بد رفتار کنما(خنده)
هیچی نمیگفتم که کفشاشو از زیر تخت دیدم.یه اسباب بازی زیر تخت بود..برش داشتم که جیمین سرشو اورد پایین و با اسباب بازی زدم توی چشمش که گردنمو گرفت و از تخت بیرون اوردم
_چیکار کردی؟؟؟(داد)
+...
_حرف نمیزنی؟
+....
چسبوندم به دیوار و صورتشو بهم نزدیک کرد.سرشو به سمت گردنم برد..گردنمو بو کرد
_بوی خوبی میده(لبخند)
حرفی نزدم که زبونشو به گردنم زد که چشمامو بستم
_کاری باهات ندارم
+خوا...خواهرم...کجاست؟
لایک:⁴⁰
کامنت:³⁵
۶.۸k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.