با کمک دستام بلند شدم و سوپم رو خوردم ، تنوع بدنم خیلی در
با کمک دستام بلند شدم و سوپم رو خوردم ، تنوع بدنم خیلی درد می کرد یه نگاهی به ساعت انداختم ۱۱ بود تصمیم گرفتم بخوابم سرم رو گذاشتم رو بالشت و یکم فکر کردم و خوابیدم...
*پرش زمانی به فردا صبح *
شوگا. بلند شو خرس قطبی گرفتی خوابیدی ؟(عصبی)
ا.ت. اااا...بزار بخوابم
شوگا. گفتم بلند شووووو(داد)
با دادی که زد ۳ متر پریدم هوا
ا.ت. چ..چشم
شوگا. آماده شو
ا.ت. کجا بریم؟
شوگا. مدرست
ا.ت. واقعاا؟(ذوق)
شوگا. اره..
ا.ت. مرسییییی*رفت شوگا رو بغل کرد*
شوگا.*لبخند*
ا.ت. اما مگه تو نگفتی که مدرسه نباید برم؟
شوگا. میخوای نری؟(عصبی)
ا.ت. نههه غلط کردم
شوگا. خب پس آماده شو حرف نزن
ا.ت. چشم
رفتم یونیفورم مدرسه رو از تو کمدم برداشتم و پوشیدم و موهام رو شونه کردم و بستم و یه سنجاق زدم رو موهام و عطر مورد علاقم رو زدم و رفتم پایین تا صبحانه بخورم
شوگا ویو
ا.ت رو از خواب بلند کردم تا بره مدرسه
وقتی بیدار شد و بهش گفتم خیلی ذوق کرد و اومد بقلم کرد وقتی که بقلم کرد یه حس خوبی داشتم ، رو میز صبحانه نشسته بودم و منتظر ا.ت بودم که دیدم از پله ها داره میاد پایین تو اون یونیفورم خیلی کیوت شده بود که پاش گیر کرد به یه پله و افتاد..
ا.ت ویو
داشتم از پله ها میومدم پایین که پام گیر کرد به پله و افتادم پایین و سریع شوگا اومد بالای سرم
شوگا. حالت خوبه؟
ا.ت. اخخ..اره..خوبم(من اگه الان بودم صقد میشدم🥲💔)
شوگا. مواظب باش شاید یه وقت بلایی سرت میومد؟
ا.ت. خوبم نگران نباش
شوگا. باشه بیا صبحانه بخور بریم
ا.ت. باش
رفتم رو میز صبحانه نشستم و صبحانم رو خوردم و رفتم تا کفشم رو بپوشم که بلد نبودم بند کفشم رو گره بزنم
ا.ت...شوگا
شوگا برگشت و منو نگاه کرد
شوگا. چیه
ا.ت. میشه بند کفشم رو ببندی؟
شوگا. ..باشه رو پله بشین
ا.ت. باشه
*بند کفشش رو بست*
ا.ت. مرسی
رفتیم سوار ماشین شوگا شدم و شوگا بهم گفت
شوگا. حتی فکرشم نکن فرار کنی چون خودت میدونی چه بلای سرت میاد، با پسرا هم زیاد نمیگردی فهمیدی؟
ا.ت. بب..باشه
و...
*پرش زمانی به فردا صبح *
شوگا. بلند شو خرس قطبی گرفتی خوابیدی ؟(عصبی)
ا.ت. اااا...بزار بخوابم
شوگا. گفتم بلند شووووو(داد)
با دادی که زد ۳ متر پریدم هوا
ا.ت. چ..چشم
شوگا. آماده شو
ا.ت. کجا بریم؟
شوگا. مدرست
ا.ت. واقعاا؟(ذوق)
شوگا. اره..
ا.ت. مرسییییی*رفت شوگا رو بغل کرد*
شوگا.*لبخند*
ا.ت. اما مگه تو نگفتی که مدرسه نباید برم؟
شوگا. میخوای نری؟(عصبی)
ا.ت. نههه غلط کردم
شوگا. خب پس آماده شو حرف نزن
ا.ت. چشم
رفتم یونیفورم مدرسه رو از تو کمدم برداشتم و پوشیدم و موهام رو شونه کردم و بستم و یه سنجاق زدم رو موهام و عطر مورد علاقم رو زدم و رفتم پایین تا صبحانه بخورم
شوگا ویو
ا.ت رو از خواب بلند کردم تا بره مدرسه
وقتی بیدار شد و بهش گفتم خیلی ذوق کرد و اومد بقلم کرد وقتی که بقلم کرد یه حس خوبی داشتم ، رو میز صبحانه نشسته بودم و منتظر ا.ت بودم که دیدم از پله ها داره میاد پایین تو اون یونیفورم خیلی کیوت شده بود که پاش گیر کرد به یه پله و افتاد..
ا.ت ویو
داشتم از پله ها میومدم پایین که پام گیر کرد به پله و افتادم پایین و سریع شوگا اومد بالای سرم
شوگا. حالت خوبه؟
ا.ت. اخخ..اره..خوبم(من اگه الان بودم صقد میشدم🥲💔)
شوگا. مواظب باش شاید یه وقت بلایی سرت میومد؟
ا.ت. خوبم نگران نباش
شوگا. باشه بیا صبحانه بخور بریم
ا.ت. باش
رفتم رو میز صبحانه نشستم و صبحانم رو خوردم و رفتم تا کفشم رو بپوشم که بلد نبودم بند کفشم رو گره بزنم
ا.ت...شوگا
شوگا برگشت و منو نگاه کرد
شوگا. چیه
ا.ت. میشه بند کفشم رو ببندی؟
شوگا. ..باشه رو پله بشین
ا.ت. باشه
*بند کفشش رو بست*
ا.ت. مرسی
رفتیم سوار ماشین شوگا شدم و شوگا بهم گفت
شوگا. حتی فکرشم نکن فرار کنی چون خودت میدونی چه بلای سرت میاد، با پسرا هم زیاد نمیگردی فهمیدی؟
ا.ت. بب..باشه
و...
۴.۸k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.