دلهره
#دلهره
part 100
جوابی در برابر حرفم نگفت و از اتاق زد بیرون یعنی چی تو ذهنش میگذره
ذهنم کامل درگیر نوئل بود
اگه اتفاقی بیوفته چی اون یه موجود عوضی پیش نیست اگه بلایی سرش بیاره چی
تمام ذهنم درگیر نوئل بود که نکنه بلایی سرش بیاره
ویو نامجون
ایشش دسمو محکم بسته بود هر کاری میکردم قادر به باز کردنشون نبودم
یعنی الا این چه وضعیتی بود که توش گیر کرده بودم
هیچ کاری نمی تونستم انجام بدم
هیچ کاری دوباره بلند شدم و با قدمای بلند توی اتاق راه میرفتم
امید وارم به گفته ی تهیونگ نوئل جلش امن باشه اما اون هیونجین زرنگ تر از این حرفاست
میترسم بلایی سر نوئل بیاره
دوباره گوشه ای از اون اتاق نشستم
که با باز شدن در نگاهم رو به شخصی که وارد اتاق شد دادم
باز اون هیونجین بود
صورتش یکم خراشیده شده بود
_ نامجون بلند شو بیا دنبالم
_ باز میخوای چه گوهی بخوری هان
_ گفتم بیا البته اگه هنوز به اون دختر حسی داری
_ چیکار کردی با نوئل
_ هنوز هیچی
_ مرتیکه ی عوضی وای به حالت باهاش کاری کنی با همین دستای خودم تیکه تیکه ات میکنم
پزخندی زد
_ واقعا انقدر اون دختر رو دوست داری البته شکی هم توش نیست بخاطر اون از دوست دوران بچگیت گذشتی
_ یعنی واقعا تو منو دوست حساب میکردی
شاید قبلا شبیه بهترین دوستای هم بودیم ولی خودتم خوب میدونی که از یه جایی به بعد اصلا اینطور نبود
نه من دیگه تمایلی به این دوستی داشتم نه تو
همیشه هر گند کاری که میکردی رو مینداختی گردن من
و خب از یه جایی به بعد فقط از دوستی باهام سواستفاده میکردی
پس نمیشه اسم اینو گذاشت دوستی مگه نه
البته الا هم کاری به غیر از این کار نمیکنی
_ خودت اینو خواستی بعدشم وقتم رو تلف نکن زود باش بیا هنوز یه عالمه کار دارم
حوصله ی حرف زدن با اونو نداشتم پس دیگه حرفی نزدم و پشتش راه افتادم
اما هنوز سعی در باز کردن دستام داشتم
_ برو توی این اتاق تا بیام وای به حالت خطایی ازت سر بزنه
هر خطا باعث شکنجه ی بیشتر اون دختر میشه
_ حق نداری بلایی سر اون بیاری
_ فعلا به جای این حرفا برو تو منم زود میام
بدون حرفی دستمو از توی دستش کشیدم بیرون و وارد اتاق شدم
با تهیونگی که گوشه ی اتاق نشسته بود رو به رو شدم
با دیدن من به سمتم هجوم اورد
_ تو اینجا چیکار میکنی نامجون چخبر شده باش
_ خودمم نمیدونم ولی انگار هیونجین قصد کشتن یکی از شما رو داره دقیقا نمیدونم کدومتون ولی مطمعنم یه چیز زیر سرشه
تهیونگ اعصبی چنگی توی موهاش زد
_ یعنی میگی الا رفته سراغ نوئل
دستشو مشت کرد و محکم کوبید تو دیوار و همونطور ادامه داد
_ واقعا مرد بی عرضه ای هستم
حتی نمی تونم از دست یه عوضی مثل اون فرار کنم چه برسه از نوئل محافظت کنم
part 100
جوابی در برابر حرفم نگفت و از اتاق زد بیرون یعنی چی تو ذهنش میگذره
ذهنم کامل درگیر نوئل بود
اگه اتفاقی بیوفته چی اون یه موجود عوضی پیش نیست اگه بلایی سرش بیاره چی
تمام ذهنم درگیر نوئل بود که نکنه بلایی سرش بیاره
ویو نامجون
ایشش دسمو محکم بسته بود هر کاری میکردم قادر به باز کردنشون نبودم
یعنی الا این چه وضعیتی بود که توش گیر کرده بودم
هیچ کاری نمی تونستم انجام بدم
هیچ کاری دوباره بلند شدم و با قدمای بلند توی اتاق راه میرفتم
امید وارم به گفته ی تهیونگ نوئل جلش امن باشه اما اون هیونجین زرنگ تر از این حرفاست
میترسم بلایی سر نوئل بیاره
دوباره گوشه ای از اون اتاق نشستم
که با باز شدن در نگاهم رو به شخصی که وارد اتاق شد دادم
باز اون هیونجین بود
صورتش یکم خراشیده شده بود
_ نامجون بلند شو بیا دنبالم
_ باز میخوای چه گوهی بخوری هان
_ گفتم بیا البته اگه هنوز به اون دختر حسی داری
_ چیکار کردی با نوئل
_ هنوز هیچی
_ مرتیکه ی عوضی وای به حالت باهاش کاری کنی با همین دستای خودم تیکه تیکه ات میکنم
پزخندی زد
_ واقعا انقدر اون دختر رو دوست داری البته شکی هم توش نیست بخاطر اون از دوست دوران بچگیت گذشتی
_ یعنی واقعا تو منو دوست حساب میکردی
شاید قبلا شبیه بهترین دوستای هم بودیم ولی خودتم خوب میدونی که از یه جایی به بعد اصلا اینطور نبود
نه من دیگه تمایلی به این دوستی داشتم نه تو
همیشه هر گند کاری که میکردی رو مینداختی گردن من
و خب از یه جایی به بعد فقط از دوستی باهام سواستفاده میکردی
پس نمیشه اسم اینو گذاشت دوستی مگه نه
البته الا هم کاری به غیر از این کار نمیکنی
_ خودت اینو خواستی بعدشم وقتم رو تلف نکن زود باش بیا هنوز یه عالمه کار دارم
حوصله ی حرف زدن با اونو نداشتم پس دیگه حرفی نزدم و پشتش راه افتادم
اما هنوز سعی در باز کردن دستام داشتم
_ برو توی این اتاق تا بیام وای به حالت خطایی ازت سر بزنه
هر خطا باعث شکنجه ی بیشتر اون دختر میشه
_ حق نداری بلایی سر اون بیاری
_ فعلا به جای این حرفا برو تو منم زود میام
بدون حرفی دستمو از توی دستش کشیدم بیرون و وارد اتاق شدم
با تهیونگی که گوشه ی اتاق نشسته بود رو به رو شدم
با دیدن من به سمتم هجوم اورد
_ تو اینجا چیکار میکنی نامجون چخبر شده باش
_ خودمم نمیدونم ولی انگار هیونجین قصد کشتن یکی از شما رو داره دقیقا نمیدونم کدومتون ولی مطمعنم یه چیز زیر سرشه
تهیونگ اعصبی چنگی توی موهاش زد
_ یعنی میگی الا رفته سراغ نوئل
دستشو مشت کرد و محکم کوبید تو دیوار و همونطور ادامه داد
_ واقعا مرد بی عرضه ای هستم
حتی نمی تونم از دست یه عوضی مثل اون فرار کنم چه برسه از نوئل محافظت کنم
۴.۴k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.