فیک کوک(عشق پنهان)
فیک کوک(عشق پنهان)
پارت ³
از زبان ا.ت:
وقتی چشمام رو باز کردم دیدم که توی یه اتاق مشکی و خاکی که فقط یه هالوژن قرمز روشن بود،بودم
گفتم:کمککک کسی اینجا نیست؟؟...که دنیل وارد اتاق شد..
گفتم:دنیل..تو!!
گفت:چطوری خوشگل خانم..هنوزم که دوست پسر سابقت رو یادته..!
گفتم:لعنتی من فقط یکبار بغلت کردم که تو هوایی شدی و فکر کردی من دوست دخترتم!!
گفت:عه؟حالا که اینطوره..که یهو صدای تیر اومد و دنیل خورد زمین و از پشتش یه پسر خیلییی جذاب..وایسا..تو این موقعیت هم من کراش میزنم رو ملت خاک تو سرم..
تصمیم گرفتم فرار کنم که همون پسر کراشه(جونگکوک رو میگه😍😂)و چندتا بادیگارد دویدن سمتم و صورتمو پوشوندن و دوباره بیهوش شدم..لعنت به این زندگی..
از زبان ا.ت:
دوباره که چشمامو باز کردم یه جای دیگه بودم..
داشتم دور و برم رو نگاه میکردم که در باز شد و یه پسره با قیافه مهربونش و لبخند مستطیلیش وارد اتاق شد(تهیونگ🥹)
بهم گفت:سلاممم حالت خوبه؟؟
گفتم:من کجام؟
گفت:نگران نباش اینجا جات امن تر از جاییه که دنیل نگهت میداشت..الان تو عمارت جونگکوکی
گفتم:جونگکوک؟
با لبخند گفت:بزرگترین مافیای کره
دهنم سه متر باز موند گفتم:خب الان چرا اینجام؟
گفت:اموال پدرت..
گفتم:هه به همین خیال باشید تا من امضا بزنم..
گفت:جونگکوک شوخی که نیست..توئم که فقط۱۷ سالته..جونگکوک۲۸ سالشه!!
پارت ³
از زبان ا.ت:
وقتی چشمام رو باز کردم دیدم که توی یه اتاق مشکی و خاکی که فقط یه هالوژن قرمز روشن بود،بودم
گفتم:کمککک کسی اینجا نیست؟؟...که دنیل وارد اتاق شد..
گفتم:دنیل..تو!!
گفت:چطوری خوشگل خانم..هنوزم که دوست پسر سابقت رو یادته..!
گفتم:لعنتی من فقط یکبار بغلت کردم که تو هوایی شدی و فکر کردی من دوست دخترتم!!
گفت:عه؟حالا که اینطوره..که یهو صدای تیر اومد و دنیل خورد زمین و از پشتش یه پسر خیلییی جذاب..وایسا..تو این موقعیت هم من کراش میزنم رو ملت خاک تو سرم..
تصمیم گرفتم فرار کنم که همون پسر کراشه(جونگکوک رو میگه😍😂)و چندتا بادیگارد دویدن سمتم و صورتمو پوشوندن و دوباره بیهوش شدم..لعنت به این زندگی..
از زبان ا.ت:
دوباره که چشمامو باز کردم یه جای دیگه بودم..
داشتم دور و برم رو نگاه میکردم که در باز شد و یه پسره با قیافه مهربونش و لبخند مستطیلیش وارد اتاق شد(تهیونگ🥹)
بهم گفت:سلاممم حالت خوبه؟؟
گفتم:من کجام؟
گفت:نگران نباش اینجا جات امن تر از جاییه که دنیل نگهت میداشت..الان تو عمارت جونگکوکی
گفتم:جونگکوک؟
با لبخند گفت:بزرگترین مافیای کره
دهنم سه متر باز موند گفتم:خب الان چرا اینجام؟
گفت:اموال پدرت..
گفتم:هه به همین خیال باشید تا من امضا بزنم..
گفت:جونگکوک شوخی که نیست..توئم که فقط۱۷ سالته..جونگکوک۲۸ سالشه!!
۲.۹k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.