ایدل شاهکار
ایدل شاهکار
پارت11
ا. ت رفت کمپانی معمولا تویه این ساعت کمپانی خالی بود و تاریک و فقط با چراق های کمی روشن بود ا. ت رفت داخل اتاق دنس دوست داشت یکم تویه کمپانی بمونه تمرین کنه رفت جلویه پنجره بزرگ اتاق دنس که صدای باز شدن در رو شنید برگشت که...
ا. ت: تو اینجا چیکار میکنی
؟؟؟: ا. ت من.... من اومدم ترو ببینم
ا. ت: چی میخوای
؟؟؟: چیزی نمیخوام فقط میخواستم باهات خداحافظی کنم ا. ت
ا. ت: برای چی بعد این همه سال دوباره پیدات شده ببینم هنوز تویه اون اشغال دونی زندگی میکنی
؟؟؟: ا. ت من
ا. ت: تو چی ته مو همیشه همینی همین قدر بی عرضه برای چی برای زندگیت تلاش نمیکنی
ته مو: تو نمیفهمی من خیلی دارم سعی میکنم اما نمیشه هرچی تلاش میکنم نمیشه دیگه خسته شدم
ا. ت: فکر میکنی فقط خودتی که مشکل داری بهتر به خودت بیای ته مو
؟؟؟: تو هیچی از زندگی من نمیدونی نمیدونی چقدر کار کردم سرزنش شدم چقدر سعی کردم اما
ا. ت: اما چی ها درسته باز نتونستی تو همیشه همینی حالا هم از اینجا برو ته مو دیگه نمیخوام ببینمت ته مو
ته مو سریع از اون اتاق خارج شد ا. ت دوباره برگشت به سمت پنجره باورش نمیشد که دوباره دوست چندین سالش رو دیده چند دقیقه داشت بیرون رو نگاه میکرد فکر میکرد که سر و صدایی از پایین کمپانی شنید پایین رو نگاه کرد ادما پلیس امبولانس پایین بودم اما برای چی انگار داشتن بالای کمپانی رو نگاه میکردن ا. ت یه لحظه سرش رو بالا اورد که با ته مو چشم تو چشم شد درسته همین الان ته مو جلویع چشماش خودکشی کرده بود ا. ت جلویه دهنش رو گرفت اوفتاد زمین اروم پایین رو نگاه میکرد
پارت11
ا. ت رفت کمپانی معمولا تویه این ساعت کمپانی خالی بود و تاریک و فقط با چراق های کمی روشن بود ا. ت رفت داخل اتاق دنس دوست داشت یکم تویه کمپانی بمونه تمرین کنه رفت جلویه پنجره بزرگ اتاق دنس که صدای باز شدن در رو شنید برگشت که...
ا. ت: تو اینجا چیکار میکنی
؟؟؟: ا. ت من.... من اومدم ترو ببینم
ا. ت: چی میخوای
؟؟؟: چیزی نمیخوام فقط میخواستم باهات خداحافظی کنم ا. ت
ا. ت: برای چی بعد این همه سال دوباره پیدات شده ببینم هنوز تویه اون اشغال دونی زندگی میکنی
؟؟؟: ا. ت من
ا. ت: تو چی ته مو همیشه همینی همین قدر بی عرضه برای چی برای زندگیت تلاش نمیکنی
ته مو: تو نمیفهمی من خیلی دارم سعی میکنم اما نمیشه هرچی تلاش میکنم نمیشه دیگه خسته شدم
ا. ت: فکر میکنی فقط خودتی که مشکل داری بهتر به خودت بیای ته مو
؟؟؟: تو هیچی از زندگی من نمیدونی نمیدونی چقدر کار کردم سرزنش شدم چقدر سعی کردم اما
ا. ت: اما چی ها درسته باز نتونستی تو همیشه همینی حالا هم از اینجا برو ته مو دیگه نمیخوام ببینمت ته مو
ته مو سریع از اون اتاق خارج شد ا. ت دوباره برگشت به سمت پنجره باورش نمیشد که دوباره دوست چندین سالش رو دیده چند دقیقه داشت بیرون رو نگاه میکرد فکر میکرد که سر و صدایی از پایین کمپانی شنید پایین رو نگاه کرد ادما پلیس امبولانس پایین بودم اما برای چی انگار داشتن بالای کمپانی رو نگاه میکردن ا. ت یه لحظه سرش رو بالا اورد که با ته مو چشم تو چشم شد درسته همین الان ته مو جلویع چشماش خودکشی کرده بود ا. ت جلویه دهنش رو گرفت اوفتاد زمین اروم پایین رو نگاه میکرد
۱۹.۶k
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.