عشق لجباز من پارت 24
ویو هیونجین :
صدای اژیر امبولانس همه جارو گرفته بود همهمه ی بزرگی توی سالن راه افتاده بود همه ی صدا ها برام محو بود ......نه.............. ا/ت داشتم به سمتش می دویدم که الکس دستمو گرفت
الکس:ارباب احتمال اینکه پلیس بیاد زیاده باید بریم
*فلش بک*
همه ی جام ها بالا رفت که ........
***بنگ***
ا/ت از کنار قلبش گلوله خورده بود نگهان تمام جهان برای هیونجین وایساد...............................................................................عشق دوتا درد بزرگ داره....... یکی اینکه اونو پیش یکی غیر از خودت ببینی .... و یکی هم مرگ عشقته
هیونجین هر دوتاشونو توی ی روز تجربه کرد .......اما نه اون نمرده بود ......یعنی هنوز نه
**پایان فلش بک**
هیونجین:قسط جونتو داری ولم کن*عربده*
هیونجین از بین مردمی که داشتن سالن رو ترک می کردن رد میشد به کنار معشوقه اش رسید که جونگ کوک اونو بغل کردو به سمت انبولانس می دوید
کوک:نه نه ا/ت بیدار شو *عربده*
هیونجین خودشو به جئون رسوند توی انبولانس کنارش نشست
مرد از دیدن پسر عصبانی لب زد
کوک:تو این جا چه غلطی می کنی*عصبی*
هیون :وقت این چیزا نیست *بغض*
انبولانس به بیمارستان رسید
کوک برای پر کردن فرم تو بخش پذیرش توسط پرستار کنار کشیده شد درحالی که هیونجین قدم به قدم پیش معشوقه اش راه میرفت
پرستار: از کنار قلبش گلوله خورده و 3 ماهه حاملس
دکتر:به اتاق عمل ببرش
..............ادامه دارد
صدای اژیر امبولانس همه جارو گرفته بود همهمه ی بزرگی توی سالن راه افتاده بود همه ی صدا ها برام محو بود ......نه.............. ا/ت داشتم به سمتش می دویدم که الکس دستمو گرفت
الکس:ارباب احتمال اینکه پلیس بیاد زیاده باید بریم
*فلش بک*
همه ی جام ها بالا رفت که ........
***بنگ***
ا/ت از کنار قلبش گلوله خورده بود نگهان تمام جهان برای هیونجین وایساد...............................................................................عشق دوتا درد بزرگ داره....... یکی اینکه اونو پیش یکی غیر از خودت ببینی .... و یکی هم مرگ عشقته
هیونجین هر دوتاشونو توی ی روز تجربه کرد .......اما نه اون نمرده بود ......یعنی هنوز نه
**پایان فلش بک**
هیونجین:قسط جونتو داری ولم کن*عربده*
هیونجین از بین مردمی که داشتن سالن رو ترک می کردن رد میشد به کنار معشوقه اش رسید که جونگ کوک اونو بغل کردو به سمت انبولانس می دوید
کوک:نه نه ا/ت بیدار شو *عربده*
هیونجین خودشو به جئون رسوند توی انبولانس کنارش نشست
مرد از دیدن پسر عصبانی لب زد
کوک:تو این جا چه غلطی می کنی*عصبی*
هیون :وقت این چیزا نیست *بغض*
انبولانس به بیمارستان رسید
کوک برای پر کردن فرم تو بخش پذیرش توسط پرستار کنار کشیده شد درحالی که هیونجین قدم به قدم پیش معشوقه اش راه میرفت
پرستار: از کنار قلبش گلوله خورده و 3 ماهه حاملس
دکتر:به اتاق عمل ببرش
..............ادامه دارد
۲.۹k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.