فرشته ی زیبایی های من (پارت ۲)
از زبان جونگگوک
اون دختر زیادی کوچولو و نیم وجبی بود.. همون کارمندم بود البته هرچند که زیاد خوشم نمیومد ولی بخاطر پدر مادرم که دارن مغزمو بخاطر یه دوست دختر میخورن .. مجبور بودم بخاطر اونا هم که شده یه دوست دختر پیدا کنم البته جعل تا زمانی که خودم بدونم.. امیدوار بودم همین که از بار زد بیرون بیهوشش کنم و یه جا حبسش کنم
از زبان ا/ت
بوی الکل و سیگار داشت خفم میکرد از بار زدم بیرون تا یکم هوای تازه به ریه هام برسونم که نگاه های سنگینی از پشت سرم حس میکردم زیاد توجهی نکردم چون میدونستم شاید تاثیرات الکله که یهو دستی دور گردنم حلقه شدو یه دستمال جلوی دماغ و دهنم و بعد اون چیزی یادم نمیاد و تاریکی
( و اینجا شخصیت جدیدی اضافه میشه به نام کیم تهیونگ و هم سن و سالای کوکه )
*فردا *
بلند شدمو و خودمو بدون لباس تو یه جای تاریک دیدم که نه هیچ پنجره ای داشت و نه هیچی و سرد بود نکنه بلایی سرم اورده؟؟؟؟! منکه سالمم شکممم سالمه هیچیمم نیست پس لباسام کوو؟؟؟
در باز شد و با نور متوجه شدم چشمامو اذیت میکرد اما یه مرد قد بلند تقریبا هیکلی روبه روم دیدم
تهیونگ^
_ چی؟؟ تو کی هستی؟؟ چیکارم داری؟؟
^ اروم باش .. اومدم برسیت کنم انگار زیادی حالت خوب نبود .. *با دوتا کیسه که توشون لباس بود مواجه شدم * اینا برای توئه.. نگران بدنتم نباش سالمی فقط یکم خاکی و پاره شده بودن واسه همین لباس نو خریدیم..
_تو به چه حقی بدن برهنه ی منو میبینی؟؟؟ کی بهت همچین اجازه ای داد؟؟ *چشمام پر اشک شد*
^ رئیس جئون .. دستور داد برات غذا و لباس بیارم الانم ابقوره نگیر بیا غذاتو بخور اینارم بپوش..
_ الان داری ش..
^ بعدا توضیح کاملو بهت میدم
با حرفش ساکت شدمو لباسایی که دادو پوشیدم اما لج بازی میکردم و غذا نمیخوردم
^ حرف گوش نکنی برات بد میشه رئیس اعصاب نداره..
_ اها جدی میفرمایید؟؟ من غدای کثیفشو نمیخوام ولم کن!
^ دهنتو باز کن بگو ااااا
قاشقو پرت کردم اونور و یه لبم به غذا نزدم
^برای سلامتیت خوبه بخور رئیس دستور داده بفهمه نخوردی بد میشه..
_ وای خیلی ترسیدم حالا اگه خاله بازیتون تموم شد رفع زحمت کنم
^ راحت اومدی اینجا ولی سخت میری لجبازیات تموم شد زنگ رو دیوارو بزن میام باید بری پیش رئیس کارت داره
_ چی؟... چرا؟..
خب کیوتام اینم پارت ۲ :))))
شرطا برای پارت ۳
۵ لایک
اون دختر زیادی کوچولو و نیم وجبی بود.. همون کارمندم بود البته هرچند که زیاد خوشم نمیومد ولی بخاطر پدر مادرم که دارن مغزمو بخاطر یه دوست دختر میخورن .. مجبور بودم بخاطر اونا هم که شده یه دوست دختر پیدا کنم البته جعل تا زمانی که خودم بدونم.. امیدوار بودم همین که از بار زد بیرون بیهوشش کنم و یه جا حبسش کنم
از زبان ا/ت
بوی الکل و سیگار داشت خفم میکرد از بار زدم بیرون تا یکم هوای تازه به ریه هام برسونم که نگاه های سنگینی از پشت سرم حس میکردم زیاد توجهی نکردم چون میدونستم شاید تاثیرات الکله که یهو دستی دور گردنم حلقه شدو یه دستمال جلوی دماغ و دهنم و بعد اون چیزی یادم نمیاد و تاریکی
( و اینجا شخصیت جدیدی اضافه میشه به نام کیم تهیونگ و هم سن و سالای کوکه )
*فردا *
بلند شدمو و خودمو بدون لباس تو یه جای تاریک دیدم که نه هیچ پنجره ای داشت و نه هیچی و سرد بود نکنه بلایی سرم اورده؟؟؟؟! منکه سالمم شکممم سالمه هیچیمم نیست پس لباسام کوو؟؟؟
در باز شد و با نور متوجه شدم چشمامو اذیت میکرد اما یه مرد قد بلند تقریبا هیکلی روبه روم دیدم
تهیونگ^
_ چی؟؟ تو کی هستی؟؟ چیکارم داری؟؟
^ اروم باش .. اومدم برسیت کنم انگار زیادی حالت خوب نبود .. *با دوتا کیسه که توشون لباس بود مواجه شدم * اینا برای توئه.. نگران بدنتم نباش سالمی فقط یکم خاکی و پاره شده بودن واسه همین لباس نو خریدیم..
_تو به چه حقی بدن برهنه ی منو میبینی؟؟؟ کی بهت همچین اجازه ای داد؟؟ *چشمام پر اشک شد*
^ رئیس جئون .. دستور داد برات غذا و لباس بیارم الانم ابقوره نگیر بیا غذاتو بخور اینارم بپوش..
_ الان داری ش..
^ بعدا توضیح کاملو بهت میدم
با حرفش ساکت شدمو لباسایی که دادو پوشیدم اما لج بازی میکردم و غذا نمیخوردم
^ حرف گوش نکنی برات بد میشه رئیس اعصاب نداره..
_ اها جدی میفرمایید؟؟ من غدای کثیفشو نمیخوام ولم کن!
^ دهنتو باز کن بگو ااااا
قاشقو پرت کردم اونور و یه لبم به غذا نزدم
^برای سلامتیت خوبه بخور رئیس دستور داده بفهمه نخوردی بد میشه..
_ وای خیلی ترسیدم حالا اگه خاله بازیتون تموم شد رفع زحمت کنم
^ راحت اومدی اینجا ولی سخت میری لجبازیات تموم شد زنگ رو دیوارو بزن میام باید بری پیش رئیس کارت داره
_ چی؟... چرا؟..
خب کیوتام اینم پارت ۲ :))))
شرطا برای پارت ۳
۵ لایک
۴.۸k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.