شاید تا همیشه
#رمان #رمان_عاشقانه
پارت بیست
رامش
رو به بچه ها گفتم ــ بیاین بریم پیش کیان
ساحل ریلکس گفت ــ میاد دیگه ما چرا بریم؟؟
مها رو به ساحل گفت ــ رامش راس میگه منم دلم شور میزنه
عسل کیفشو انداخت رو کولشو گفت ــ خب پس پاشید بریم که حس شیشم مها هیچوقت دروغ نمیگه
راه افتادیم سمت کافی نت دانشگاه که دیدیم همه یجا جمع شدن
مها دوید اون سمتو داد زد ــ کیا!!
نچ نچ لقب جدید گرفت بچه
کیان دستشو به پشتش گرفتو بلند شد
کیان ــ بالاخره اومدید... نبودید ببینید رفیقتونو داشتن به چوخ میدادن
ــ چی شده؟
کیان ــ یه حرو. مزاده با بنز سیاهش نزدیک بود بزنه آسفالتم کنه
دستشث به چونش گرفتو ادامه داد ــ ولی عجب ماشینی داشت کثااااافت
دلارام دستاشو به معنای خاک تو سرت تکون دادو گفت ــ تصادف کردنتم عادی نیست
خندیدمو گفتم ــ خب شازده سوار بر بنز سیاهو ندیدی؟
کیان برگه هایی که تو دستاش بود جا به جا کردوگفت ــ نچ پدسگ پیاد نشد ولی معلومه پولداره سگگ! وایی رامش به نظرت چند تا ماشین داره؟
عسل گفت ــ ما رو باش با نگرانی اومدیم سمتش اونموقع خانوم وایساده در مورده شازده سوار بر خر مشکیش و ماشیناش صحبت می کنه
ساحل خندیدو گفت ــ خب کیا چیزیت شده؟ اگه شده به فکر حلوا باشیم
حرفشو تایید کردم که کیان پشت چشمی ناز کردو گفت ــ شانس ندارید شما
بعد کوله شو از دست ساحل گرفتو گفت ــ فقط با. سنم با زمین یکی شد و یه ذره بر آمدگیشم فرو رفت
عسل زد تو سرشو گفت ــ حقته
بعد اداشو در آوردو گفت ــ وایی رامش به نظرت چند تا ماشین داره؟
خندیدم و دانشگاهو به مقصد خونه ترک کردیم.
یه هفتهبه سرعت بنزی که کیانو زیر گرفت گذشت.
من میدونم الان چوب میکنن تو پاچم که بیا بریم لباس بخریم واسه عروسی مربا جوون
ساحل ــ هوی رامش بلند شو بریم
ــ من نمیان یچی انتخاب کنید خوتدون برام بیارید فقط 1ـ تنگ و کوتاه نباشه 2ـ پرنسسی نباشه 3ـ
دلارام ــ 3 دهنتو ببند پاشو لباس بپوش
ــ اه الان بیلم اونجا تویه پفیوز هر پنج دیقه یبار یه لباس تن بزنی بگی نه این خوب نیست نه این زشته نه این بلنده نه این کوتاه نه این زهرماره نه این کوفته
دلارام چشماشو شبیه خر شرک کرذو گفت ــ رامس به همین موهام قسم اکه بیای قول میدم کل یه ماهو هرچی بگی گوش کنم
چونمو خاروندم
کیان ــ خو وقتی نمیخواد بیاد نمیبریمش
مها ــ توکه اینو میشناسی امشبم میگه بچه تامن لباس ندارم پس نمیام عروسی
سیبمو گاز زدم ــ زدی تو خال قصدم همینه
به پیشنهاد دلی فکر کردم... پیشنهاد وسوسه انگیزی بود
وسط بحث کردن اونا پریدمو گفتم ــ قول؟؟
بچه ها گفتن ــ چی قول؟
رو به دلارام ــ اینکه تا یه ماه هرچی بگم بگی چشم ارباب
دلارام دستشو چرخوند چرخوند و بعد گذاشت رو چشمشو گفت ــ چشم ارباب
ــ اوکی پس بریم...
پارت بیست
رامش
رو به بچه ها گفتم ــ بیاین بریم پیش کیان
ساحل ریلکس گفت ــ میاد دیگه ما چرا بریم؟؟
مها رو به ساحل گفت ــ رامش راس میگه منم دلم شور میزنه
عسل کیفشو انداخت رو کولشو گفت ــ خب پس پاشید بریم که حس شیشم مها هیچوقت دروغ نمیگه
راه افتادیم سمت کافی نت دانشگاه که دیدیم همه یجا جمع شدن
مها دوید اون سمتو داد زد ــ کیا!!
نچ نچ لقب جدید گرفت بچه
کیان دستشو به پشتش گرفتو بلند شد
کیان ــ بالاخره اومدید... نبودید ببینید رفیقتونو داشتن به چوخ میدادن
ــ چی شده؟
کیان ــ یه حرو. مزاده با بنز سیاهش نزدیک بود بزنه آسفالتم کنه
دستشث به چونش گرفتو ادامه داد ــ ولی عجب ماشینی داشت کثااااافت
دلارام دستاشو به معنای خاک تو سرت تکون دادو گفت ــ تصادف کردنتم عادی نیست
خندیدمو گفتم ــ خب شازده سوار بر بنز سیاهو ندیدی؟
کیان برگه هایی که تو دستاش بود جا به جا کردوگفت ــ نچ پدسگ پیاد نشد ولی معلومه پولداره سگگ! وایی رامش به نظرت چند تا ماشین داره؟
عسل گفت ــ ما رو باش با نگرانی اومدیم سمتش اونموقع خانوم وایساده در مورده شازده سوار بر خر مشکیش و ماشیناش صحبت می کنه
ساحل خندیدو گفت ــ خب کیا چیزیت شده؟ اگه شده به فکر حلوا باشیم
حرفشو تایید کردم که کیان پشت چشمی ناز کردو گفت ــ شانس ندارید شما
بعد کوله شو از دست ساحل گرفتو گفت ــ فقط با. سنم با زمین یکی شد و یه ذره بر آمدگیشم فرو رفت
عسل زد تو سرشو گفت ــ حقته
بعد اداشو در آوردو گفت ــ وایی رامش به نظرت چند تا ماشین داره؟
خندیدم و دانشگاهو به مقصد خونه ترک کردیم.
یه هفتهبه سرعت بنزی که کیانو زیر گرفت گذشت.
من میدونم الان چوب میکنن تو پاچم که بیا بریم لباس بخریم واسه عروسی مربا جوون
ساحل ــ هوی رامش بلند شو بریم
ــ من نمیان یچی انتخاب کنید خوتدون برام بیارید فقط 1ـ تنگ و کوتاه نباشه 2ـ پرنسسی نباشه 3ـ
دلارام ــ 3 دهنتو ببند پاشو لباس بپوش
ــ اه الان بیلم اونجا تویه پفیوز هر پنج دیقه یبار یه لباس تن بزنی بگی نه این خوب نیست نه این زشته نه این بلنده نه این کوتاه نه این زهرماره نه این کوفته
دلارام چشماشو شبیه خر شرک کرذو گفت ــ رامس به همین موهام قسم اکه بیای قول میدم کل یه ماهو هرچی بگی گوش کنم
چونمو خاروندم
کیان ــ خو وقتی نمیخواد بیاد نمیبریمش
مها ــ توکه اینو میشناسی امشبم میگه بچه تامن لباس ندارم پس نمیام عروسی
سیبمو گاز زدم ــ زدی تو خال قصدم همینه
به پیشنهاد دلی فکر کردم... پیشنهاد وسوسه انگیزی بود
وسط بحث کردن اونا پریدمو گفتم ــ قول؟؟
بچه ها گفتن ــ چی قول؟
رو به دلارام ــ اینکه تا یه ماه هرچی بگم بگی چشم ارباب
دلارام دستشو چرخوند چرخوند و بعد گذاشت رو چشمشو گفت ــ چشم ارباب
ــ اوکی پس بریم...
۱.۵k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.