فصل²پارت¹⁷
«پرش زمانی به عصر»
«ویو کوک»
دیگه باید میرفتم و خب دیدم ات از اتاقش اومده پایین تو سالن...
ات: کوک، جایی میری؟(من آرومم)
کوک: اره، درمورد انبار اسلحه هست خودم رسیدگی میکنم
ات: اها باشه فعلا...
کوک: خدافظ...
رفتم از خونه بیرون و سوار ماشین شدم و خب به آدمام گفتم حواسشون بهم باشه به ادرسی که برام فرستاده بود یه انبار قدیمی نشون میداد میدونم کجاست خب بعد از نیم ساعت رسیدم اونجا... رفتم داخل که یکی صدام زد
... : به به مستر جئون
کوک: نشناختم... شما؟
... : میفهمی... راستی حال اون کیم ات چطوره
کوک: تو... تو ات رو از کجا میشناسی...
... : ات..... باید بگم من همونی ام که باعث شد ات تصادف کنه(که همون لحظه مرد ماسک صورتش رو میگیره و بعله لی جیون و خب همش کار لی جیون هست.....
لی جیون دشمن پسرا ات هست کاری کرد ات تصادف کنه با موتور یعنی موتور رو دست کاری کردهـ.... و غلطای دیگه کرده)
کوک: لی جیون.... عوضی من تورو میکشم
و ادمای کوک میریزن تو انبار و لی جیون رو میگیرن البته به زور
کوک: ببرینش... خونه جنگلی (به یکی از بادیگاردا اروم گفت)
•
•
•
•
•
•
•
•
«در خانه ات چه میگذرد»
ات: یکی از دوستام بهم زنگ زده بود رفته بود برای انبار اسلحه منم به خودم گفتم حتما کوک هم اونجاس ولی وقتی زه دوستم گفتم گفت نه و خب دیدم کوک بهم الکی گفته وخب معلوم نیست داره چه کاری میکنه
•
«ادمین گلتون»👇🏻
•
دقیقا شیش ساعت گذشت و ات... پسرا منتظر کوک هستن حالا کوک به نظرتون کجاست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«ویو کوک»
خب باید بگم لی جیون رو اوردم خونه جنگلی و شیش ساعته گذشته گوشیم انتن نمیده و منم اینجا لی جیون رو انقدر با شلاق زدم که داره میمیره
دیگه خسته شده بودم و با همون سر و وضعم رفتم خونه ات
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
شاعر میفرماید
درخماری بمان🚬
•
•
•
•
•
حمایت نکنی دیگه فیک رو نمیزارم بهت بگم
•
•
•
•
•
شرط
¹⁴لایک
⁴²کامنت
🔪🔪🔪
«ویو کوک»
دیگه باید میرفتم و خب دیدم ات از اتاقش اومده پایین تو سالن...
ات: کوک، جایی میری؟(من آرومم)
کوک: اره، درمورد انبار اسلحه هست خودم رسیدگی میکنم
ات: اها باشه فعلا...
کوک: خدافظ...
رفتم از خونه بیرون و سوار ماشین شدم و خب به آدمام گفتم حواسشون بهم باشه به ادرسی که برام فرستاده بود یه انبار قدیمی نشون میداد میدونم کجاست خب بعد از نیم ساعت رسیدم اونجا... رفتم داخل که یکی صدام زد
... : به به مستر جئون
کوک: نشناختم... شما؟
... : میفهمی... راستی حال اون کیم ات چطوره
کوک: تو... تو ات رو از کجا میشناسی...
... : ات..... باید بگم من همونی ام که باعث شد ات تصادف کنه(که همون لحظه مرد ماسک صورتش رو میگیره و بعله لی جیون و خب همش کار لی جیون هست.....
لی جیون دشمن پسرا ات هست کاری کرد ات تصادف کنه با موتور یعنی موتور رو دست کاری کردهـ.... و غلطای دیگه کرده)
کوک: لی جیون.... عوضی من تورو میکشم
و ادمای کوک میریزن تو انبار و لی جیون رو میگیرن البته به زور
کوک: ببرینش... خونه جنگلی (به یکی از بادیگاردا اروم گفت)
•
•
•
•
•
•
•
•
«در خانه ات چه میگذرد»
ات: یکی از دوستام بهم زنگ زده بود رفته بود برای انبار اسلحه منم به خودم گفتم حتما کوک هم اونجاس ولی وقتی زه دوستم گفتم گفت نه و خب دیدم کوک بهم الکی گفته وخب معلوم نیست داره چه کاری میکنه
•
«ادمین گلتون»👇🏻
•
دقیقا شیش ساعت گذشت و ات... پسرا منتظر کوک هستن حالا کوک به نظرتون کجاست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«ویو کوک»
خب باید بگم لی جیون رو اوردم خونه جنگلی و شیش ساعته گذشته گوشیم انتن نمیده و منم اینجا لی جیون رو انقدر با شلاق زدم که داره میمیره
دیگه خسته شده بودم و با همون سر و وضعم رفتم خونه ات
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
شاعر میفرماید
درخماری بمان🚬
•
•
•
•
•
حمایت نکنی دیگه فیک رو نمیزارم بهت بگم
•
•
•
•
•
شرط
¹⁴لایک
⁴²کامنت
🔪🔪🔪
۶.۰k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.