بی رحم
#بی_رحم
part 26
ویو یوری
هر کسی برای مراسم ازدواج منو جینین خوشحال بود به غیر از خود من شاید فقط من بودم که میدونستم بعد از ازدواج قراره چه اتفاقات وحشتناکی رو تجربه کنم
هیچ راهی هم برای فرار از این ماجرا نداشتم
هر کسی وارد این بازی میشد دیگه راه خروجی نداشت
این چند روز بد جور توی شرکت سرم شلوغ بود
صبح زود میرفتم و شب بر میگشتم خونه
جیمینم که کارش شده بود هر روز اومدن به اتاق کارم حتی توی شرکتم نمی تونم از دستش راحت باشم
الا تقریبا اکثر سئول از ازدواج ما خبر داشتن
البته یه چی عادی بود
ازدواج رئیس شرکت بزرگ مین با شرکت دیجی تال پارک
حتی شرکای خارج از کشور هم از این ازدواج خبر داشتن
فکر کنم مراسم ازدواج قراره خیلی بزرگ تر از چیزی باشه که فکرش رو کرده بودم
نگاهی به ساعت مچیم انداختم ساعت هشت شب بود و من هنوز درگیر کارای شرکت بودم
دو روز دیگه مراسم ازدواجه قرار شد همه چیز حتی لباس عروس رو خود جیمین انتخاب کنه
حدود یک ساعتی بود که مشغوا بودم
بلاخره کارم تموم شد
کامپیوتر رو خاموش کردم
تنها کسی که تا این موقع تو شرکت بود من بودم حتی منشی هم زود تر از من میرفت
کیفم رو برداشتم و از اتاق خارج شدم
شرکا تقریبا تاریک بود به عیر از نگهبانا کس دیگه ای توی شرکت نبود
به سمت پارکینگ رفتم و ماشینم رو برداشتم و بعد هم به سمت عمارتم رفتم
بعد از خوردن شام سبکی به سمت اتاقم رفتم
چند روزی بود که همین قدر خسته کننده روز هام رو میگذروندم
ویو جیمین
هه یونگ بلاخره مدارکی که میخواستم رو برام اورد
انگار اون باند اونجور که فکر میکردم نبود
اما من هیچ وقت عادت نداشتم با کسی همکاری کنم همیشه تنها کارم رو انجام میدادم
امشب قرار بود توی یکی از بار های سئول قرار داد رو ببندیم
امید وارم ضرری نکنیم
اما خب اونجور که از اون باند اطلاعات بدست اورده بودم ضرر که هیچی اگه بتونم خوب ازش استفاده کنم میتونه برام نفع زیادی داشته باشه
"شب "
با زدن ادکلن تلخم کارم رو تموم کردم البته خوب با خبر بودم وقتی برگردم فقط قراره ازم بوی الکل بیاد اما خب من عادت کرده بودم به این ادکلنم
برگه های قرار داد رو برداشتم
هه یونگ قرار بود هگراهم بیاد
به محض رسیدن به اون بار روی یکی از میز ها نشستم انگار اون هنوز نرسیده بود
هنوز به این قرار داد حس خوبی نداشتم البته قرار دادهای مافیایی خطرات خودش رو داره
اون ماییم که باید کل هواسمون رو جمع کنیم تا مبادا سرمون رو کلا بزارن
part 26
ویو یوری
هر کسی برای مراسم ازدواج منو جینین خوشحال بود به غیر از خود من شاید فقط من بودم که میدونستم بعد از ازدواج قراره چه اتفاقات وحشتناکی رو تجربه کنم
هیچ راهی هم برای فرار از این ماجرا نداشتم
هر کسی وارد این بازی میشد دیگه راه خروجی نداشت
این چند روز بد جور توی شرکت سرم شلوغ بود
صبح زود میرفتم و شب بر میگشتم خونه
جیمینم که کارش شده بود هر روز اومدن به اتاق کارم حتی توی شرکتم نمی تونم از دستش راحت باشم
الا تقریبا اکثر سئول از ازدواج ما خبر داشتن
البته یه چی عادی بود
ازدواج رئیس شرکت بزرگ مین با شرکت دیجی تال پارک
حتی شرکای خارج از کشور هم از این ازدواج خبر داشتن
فکر کنم مراسم ازدواج قراره خیلی بزرگ تر از چیزی باشه که فکرش رو کرده بودم
نگاهی به ساعت مچیم انداختم ساعت هشت شب بود و من هنوز درگیر کارای شرکت بودم
دو روز دیگه مراسم ازدواجه قرار شد همه چیز حتی لباس عروس رو خود جیمین انتخاب کنه
حدود یک ساعتی بود که مشغوا بودم
بلاخره کارم تموم شد
کامپیوتر رو خاموش کردم
تنها کسی که تا این موقع تو شرکت بود من بودم حتی منشی هم زود تر از من میرفت
کیفم رو برداشتم و از اتاق خارج شدم
شرکا تقریبا تاریک بود به عیر از نگهبانا کس دیگه ای توی شرکت نبود
به سمت پارکینگ رفتم و ماشینم رو برداشتم و بعد هم به سمت عمارتم رفتم
بعد از خوردن شام سبکی به سمت اتاقم رفتم
چند روزی بود که همین قدر خسته کننده روز هام رو میگذروندم
ویو جیمین
هه یونگ بلاخره مدارکی که میخواستم رو برام اورد
انگار اون باند اونجور که فکر میکردم نبود
اما من هیچ وقت عادت نداشتم با کسی همکاری کنم همیشه تنها کارم رو انجام میدادم
امشب قرار بود توی یکی از بار های سئول قرار داد رو ببندیم
امید وارم ضرری نکنیم
اما خب اونجور که از اون باند اطلاعات بدست اورده بودم ضرر که هیچی اگه بتونم خوب ازش استفاده کنم میتونه برام نفع زیادی داشته باشه
"شب "
با زدن ادکلن تلخم کارم رو تموم کردم البته خوب با خبر بودم وقتی برگردم فقط قراره ازم بوی الکل بیاد اما خب من عادت کرده بودم به این ادکلنم
برگه های قرار داد رو برداشتم
هه یونگ قرار بود هگراهم بیاد
به محض رسیدن به اون بار روی یکی از میز ها نشستم انگار اون هنوز نرسیده بود
هنوز به این قرار داد حس خوبی نداشتم البته قرار دادهای مافیایی خطرات خودش رو داره
اون ماییم که باید کل هواسمون رو جمع کنیم تا مبادا سرمون رو کلا بزارن
۴.۹k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.