اسم رمان:عشق ممنوعه
اسم رمان:عشق ممنوعه
پارت جدیددد هیجانی مون****
پارت ۴۵
وای به چوخ رفتما خداروشکر بچه س نفهمید قایمکی گوشیمو برداشتم بعد رفتم سمت اتاق ماهان وایییییییییییجه چیز کیوتی رودیدم جونکوک میگفت قان قان ماهان میگفت: نه تشادف کلدیم(نهه تصادف کردیم) فیلمشونو گرفتم بعد موقع فیلم ماهان محکم زد سر جونکوک گفت:بلاچی میلالی اخه ،بلند بلند خندیدم فهمیدن من اونجاعم فیلمو قطع کردم رفتم تو جونکوک رو نگا کردم گفتم:وای عجب چیزی رو گرفتمااا ،بعد خندیدم ،گفت:زهر مار پسرم بی ادب شدی ،گفت:ببلشید (ببخشید )
..............................
گفتم:جیمین بس ماهان پیش تو باشه امروز
گفت:اوکیه زنداداشییییییییی حالا کجا میرین ،گفتم:نمدونم والا جونکوک گفت شب بریم جنگل گفتم بهش ول کن گفت نه باید بریم ،گفت:آها خب خدافظ ،گفتم:خدافظ به بچه ها سلام برسون
......................
گفتم:هوا خیلی خوبه ستاره هاعم خوشگلن
،جونکوک گفت:آوا خیلی وقته که میخاستم بهت بگم من من ........
گفتم:چیشده جونکوک داری میترسونیم ، گفت:باید اون موقعه ایی که بچه نداشتیم بهت میگفتم ولی الان بچه خونش از من و....و....و ،گفتم:چرا نمیگی چیزی شده این قضیه چه ربطی به ماهان داره ،گفت:امروز اینجایی تا با یه گاز از گردنت تبدیل به چیزی بشی که من هستم ،گفتم:تو....تو چه...قدرتی...گاز...چیه....جونکوک..چی..میگ..یی ،گفت: من پادشاه یه سرزمینم ،با خنده گفتم:چیش ببینا چیاعم میگه رمانتیک شده آره تو پادشاه سرزمدارم جدی میگم یه سرزمین واقعی من من یه خونآشام وهمین طور گرگینه ام ،خشکم زد گفتم:چ....چی....دا...ری..می..گ...ی ،گفت:باورت نمیشه بزار یه توضییحی بدم بهت من پادشاه سرزمینی هستم که از چشم انسان ها نامرئیه یه خونآشام میتونه پرواز کنه خون بخوره کسی رو باچشماش بترسونه وهروقت بخواد با یه پلک چشماش قرمز میشه سرعت یه خونآشام از یه لامبورگینی بیشتره و اینو هم که میدونی با دندون نیشش میتونه خون رو بمکه ،من واقعا زبونم بند اومده بود انگار لال بودم دهنمو باز میکردم تا یچیزی بگم ولی صدام در نمیومد گفت:میرسیم به بخش گرگینه ها گرگینه ها حس ششم قوی و دندون های تیز دارند سگ ها وقتی یه انسان گرگ نما رو میبینن متوجه میشن یه گرگه و سریع فرار میکنن همچنین سرعت بیش از حد دارند سرعتشون از یه خونآشام بیشتره ناخونای تیزی دارن و خیلی خوب چنگ میندازن خب فهمیدی حالا برای اینکه باورت بشه....،یکهو چشماش قرمز شد از ترس پاشدم فرار کردم گرگ شد و دنبالم دوید باتمام سرعت میدویدم.....
پارت جدیددد هیجانی مون****
پارت ۴۵
وای به چوخ رفتما خداروشکر بچه س نفهمید قایمکی گوشیمو برداشتم بعد رفتم سمت اتاق ماهان وایییییییییییجه چیز کیوتی رودیدم جونکوک میگفت قان قان ماهان میگفت: نه تشادف کلدیم(نهه تصادف کردیم) فیلمشونو گرفتم بعد موقع فیلم ماهان محکم زد سر جونکوک گفت:بلاچی میلالی اخه ،بلند بلند خندیدم فهمیدن من اونجاعم فیلمو قطع کردم رفتم تو جونکوک رو نگا کردم گفتم:وای عجب چیزی رو گرفتمااا ،بعد خندیدم ،گفت:زهر مار پسرم بی ادب شدی ،گفت:ببلشید (ببخشید )
..............................
گفتم:جیمین بس ماهان پیش تو باشه امروز
گفت:اوکیه زنداداشییییییییی حالا کجا میرین ،گفتم:نمدونم والا جونکوک گفت شب بریم جنگل گفتم بهش ول کن گفت نه باید بریم ،گفت:آها خب خدافظ ،گفتم:خدافظ به بچه ها سلام برسون
......................
گفتم:هوا خیلی خوبه ستاره هاعم خوشگلن
،جونکوک گفت:آوا خیلی وقته که میخاستم بهت بگم من من ........
گفتم:چیشده جونکوک داری میترسونیم ، گفت:باید اون موقعه ایی که بچه نداشتیم بهت میگفتم ولی الان بچه خونش از من و....و....و ،گفتم:چرا نمیگی چیزی شده این قضیه چه ربطی به ماهان داره ،گفت:امروز اینجایی تا با یه گاز از گردنت تبدیل به چیزی بشی که من هستم ،گفتم:تو....تو چه...قدرتی...گاز...چیه....جونکوک..چی..میگ..یی ،گفت: من پادشاه یه سرزمینم ،با خنده گفتم:چیش ببینا چیاعم میگه رمانتیک شده آره تو پادشاه سرزمدارم جدی میگم یه سرزمین واقعی من من یه خونآشام وهمین طور گرگینه ام ،خشکم زد گفتم:چ....چی....دا...ری..می..گ...ی ،گفت:باورت نمیشه بزار یه توضییحی بدم بهت من پادشاه سرزمینی هستم که از چشم انسان ها نامرئیه یه خونآشام میتونه پرواز کنه خون بخوره کسی رو باچشماش بترسونه وهروقت بخواد با یه پلک چشماش قرمز میشه سرعت یه خونآشام از یه لامبورگینی بیشتره و اینو هم که میدونی با دندون نیشش میتونه خون رو بمکه ،من واقعا زبونم بند اومده بود انگار لال بودم دهنمو باز میکردم تا یچیزی بگم ولی صدام در نمیومد گفت:میرسیم به بخش گرگینه ها گرگینه ها حس ششم قوی و دندون های تیز دارند سگ ها وقتی یه انسان گرگ نما رو میبینن متوجه میشن یه گرگه و سریع فرار میکنن همچنین سرعت بیش از حد دارند سرعتشون از یه خونآشام بیشتره ناخونای تیزی دارن و خیلی خوب چنگ میندازن خب فهمیدی حالا برای اینکه باورت بشه....،یکهو چشماش قرمز شد از ترس پاشدم فرار کردم گرگ شد و دنبالم دوید باتمام سرعت میدویدم.....
۲.۰k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.