اسم رمان:عشق ممنوعه
اسم رمان:عشق ممنوعه
پارت۴۶
فقط داشتم میدویدم بلند داد زد:از من فرار نکن آوا من همونیم که دوسش داری آواااااااا ،اشکام سرازیر شد منظورش از گاز چی بود وای منظورش این بوده که بایه گاز منو مثل خودش میکنه اشکام ریخت داد زدم:نهههههههه من نمیخوام مثل تو بشم ،مهام تو هوا معلق بود نفس کم اورده بودم که یهو افتادم اومد نزدیک یه گرگ شده بود داد زدم:خواهش میکنم منو نخوررررر ،و هق هق کردم نزدیکم شد عقب کشیدم داد زد گفت:آخه احمق من دلم میاد به تو آسیبی برسونم تو مادر بچمی بیا بیا از خر شیطون بیا پایین بزار با یه گاز همه چی تموم شه ،گفتم:من گفتم که نمیخوام مثل تو بشم من جونکوک رو دوست داشتم ولی تو اون کسی نیستی که من میشناسمو دوستش دارم ،گفت:یعنی میگی دیگه منو نمیخای؟ ،گفتم:د..قیق..ن ،گفت:خودت باعث شدی اون روی سگم بالا بیاد ،گفتم:وایستا ماهانم ماهانم ،قهقه ایی زد گفت:اون بچه واقعی نبود از اونجایی که قدرت های زیادی دارم یه سگ رو تبدیل به یه بچه کردم تابوهای بمونی اگه میفهمیدی من کی ام مطمئنن فرار میکردی ،و دوباره قهقه زد گفتم:یعنی یعنی پسرا ،گفت:دقیقن اونا هم هر کدوم قدرت های خودشونو دارن بگم بهت که اونا از من میترسن چون قدرت های بی نهایتی دارم ،گفتم:تو تو یه عوضییییی من من دوست داشتم تو سواستفاده کردی،گفت:هنوزم باید دوستم داشته باشی تو میشی ملکه ی سرزمینم باهم ازدواج میکنیم گفتم:ما ازدواج کرده بودیم ک ،گفت:بزار قشنگ برات توضییح بدم اون شبی که یه پسر میخاست بهت تجاوز کنه رو یادته؟ ،گفتم:ا..آر.. ه ،گفت:از اونجا بود که وقتی دیدمت عاشقت شدم هرشب به این فکر میکردم که تو بشی ملکه سرزمینی که بعد از مرگ پدرم به من سپرده شد از اونجا یه فکری به ذهنم اومد اینکه ازدواج کنیم بچه بیاریم اینا تموم نقشه من بود تا با موندنت پیش من عاشقم بشی بعد این موضوع پادشاه بودنمو بهت بگم ولی همه چیز مثل اون چیزی نشد که من فکرشو میکردم تو از من ترسیدی وگفتی که منو دوست نداری من فکر میکردم با کمال احترام قبول کنی و بگی من باعشقم تاجهنمم میرم این که چیزی نیست ولی اینجوری نشد که نشد، گفتم:تو یه پست فطرتی آشغال باید میزاشتم اون پسر بهم تجاوز میکرد تا کار به ایجور جاها نمیکشید و عاشقم نمیشدی، یهو صورتش قرمز شد چشماش قرمز بود بد جور عصبی شده بود بلندم کرد و پرت کرد سمت یه درخت دیگه اخخخ نفسم در نمیومد گفت:چه زری زدی اون کص*کش گوه میخورد بهت دست بزنه ،منو انداخت رو کولش بیهوش شدم ........
پارت۴۶
فقط داشتم میدویدم بلند داد زد:از من فرار نکن آوا من همونیم که دوسش داری آواااااااا ،اشکام سرازیر شد منظورش از گاز چی بود وای منظورش این بوده که بایه گاز منو مثل خودش میکنه اشکام ریخت داد زدم:نهههههههه من نمیخوام مثل تو بشم ،مهام تو هوا معلق بود نفس کم اورده بودم که یهو افتادم اومد نزدیک یه گرگ شده بود داد زدم:خواهش میکنم منو نخوررررر ،و هق هق کردم نزدیکم شد عقب کشیدم داد زد گفت:آخه احمق من دلم میاد به تو آسیبی برسونم تو مادر بچمی بیا بیا از خر شیطون بیا پایین بزار با یه گاز همه چی تموم شه ،گفتم:من گفتم که نمیخوام مثل تو بشم من جونکوک رو دوست داشتم ولی تو اون کسی نیستی که من میشناسمو دوستش دارم ،گفت:یعنی میگی دیگه منو نمیخای؟ ،گفتم:د..قیق..ن ،گفت:خودت باعث شدی اون روی سگم بالا بیاد ،گفتم:وایستا ماهانم ماهانم ،قهقه ایی زد گفت:اون بچه واقعی نبود از اونجایی که قدرت های زیادی دارم یه سگ رو تبدیل به یه بچه کردم تابوهای بمونی اگه میفهمیدی من کی ام مطمئنن فرار میکردی ،و دوباره قهقه زد گفتم:یعنی یعنی پسرا ،گفت:دقیقن اونا هم هر کدوم قدرت های خودشونو دارن بگم بهت که اونا از من میترسن چون قدرت های بی نهایتی دارم ،گفتم:تو تو یه عوضییییی من من دوست داشتم تو سواستفاده کردی،گفت:هنوزم باید دوستم داشته باشی تو میشی ملکه ی سرزمینم باهم ازدواج میکنیم گفتم:ما ازدواج کرده بودیم ک ،گفت:بزار قشنگ برات توضییح بدم اون شبی که یه پسر میخاست بهت تجاوز کنه رو یادته؟ ،گفتم:ا..آر.. ه ،گفت:از اونجا بود که وقتی دیدمت عاشقت شدم هرشب به این فکر میکردم که تو بشی ملکه سرزمینی که بعد از مرگ پدرم به من سپرده شد از اونجا یه فکری به ذهنم اومد اینکه ازدواج کنیم بچه بیاریم اینا تموم نقشه من بود تا با موندنت پیش من عاشقم بشی بعد این موضوع پادشاه بودنمو بهت بگم ولی همه چیز مثل اون چیزی نشد که من فکرشو میکردم تو از من ترسیدی وگفتی که منو دوست نداری من فکر میکردم با کمال احترام قبول کنی و بگی من باعشقم تاجهنمم میرم این که چیزی نیست ولی اینجوری نشد که نشد، گفتم:تو یه پست فطرتی آشغال باید میزاشتم اون پسر بهم تجاوز میکرد تا کار به ایجور جاها نمیکشید و عاشقم نمیشدی، یهو صورتش قرمز شد چشماش قرمز بود بد جور عصبی شده بود بلندم کرد و پرت کرد سمت یه درخت دیگه اخخخ نفسم در نمیومد گفت:چه زری زدی اون کص*کش گوه میخورد بهت دست بزنه ،منو انداخت رو کولش بیهوش شدم ........
۲.۴k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.