عشق مصنوعی
ادامه پارت ۵
_ کدوم شبو میگی
یادت نیست....شب داشت بارون میزد ندیمه های دیگه نبودن من و تو تنها تو اعمارت.....تو بالا خواب بودی و من پایین ظرف میشستم که برقا رفت....من ترسم شروع شد و جیغ میزدم
_ همون شب که گذاشتم پیشم بخوابی چون میترسیدی....صبحشم چون لباسات کثیف شد از لباسای خودم دادم بهت*خنده*
توش گم شده بودم*خنده*
_ چیمیشد زندگیم مثل بقیه عادی بود و راحت بودم
سرنوشت اینو ساخته
_ سرنوشت رو خود آدما میسازن
تازه فهمیدی
_ خیلی خوابم میاد
من رفتم پایین...برای فردا شب چی بپوشم
_ خودم برات لباس میگیرم
آها
*فلش بک...سه سال پیش*
_ کدوم شبو میگی
یادت نیست....شب داشت بارون میزد ندیمه های دیگه نبودن من و تو تنها تو اعمارت.....تو بالا خواب بودی و من پایین ظرف میشستم که برقا رفت....من ترسم شروع شد و جیغ میزدم
_ همون شب که گذاشتم پیشم بخوابی چون میترسیدی....صبحشم چون لباسات کثیف شد از لباسای خودم دادم بهت*خنده*
توش گم شده بودم*خنده*
_ چیمیشد زندگیم مثل بقیه عادی بود و راحت بودم
سرنوشت اینو ساخته
_ سرنوشت رو خود آدما میسازن
تازه فهمیدی
_ خیلی خوابم میاد
من رفتم پایین...برای فردا شب چی بپوشم
_ خودم برات لباس میگیرم
آها
*فلش بک...سه سال پیش*
۱.۸k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.