ری اکشن پسرای هاگوارتز.....
اگه بخوای برای اولین بار کنارشون بخوابی....
هری :« تمام شب بهت نگاه میکرد و فکر میکرد چقدر دوستت داره*
تام :« *سعی میکرد نشون نده خوشحال شده اما خیلی داخل دلش ذوق میکرد*
دراکو :« *برعکس تام کاملا خوشحالیشو نشون میداد*کل شب با موهات بازی میکرد تا تو عصبی شدی دستش رو کشید*
لورنزو :« *خودش هم خیلی خجالت کشیده بود اما بروز نمیداد اما صورت سرخ شده اس معلوم بود ، اصلا نمیتونست بخوابه و مدام باهات حرف میزد تو هم جوابشو میدادی.:)
تئو :« دستش رو دور کمرت حاقه کرده بود وقتی دید خجالت کشیدی دستش رو برداشت و روی موهات گذاشت*
ریگولوس :« *شما اصلا نخوابیدید و کل شب داشتید مار و پله بازی میکردید و فیلم می دیدید * وقتی خسته میشید میرین همدیگه رو بغل میکنین و میخوابین*😃 *
متیو :« ایشان چنان شمارو محکم بغل کرده بود و نمیداشت تکون بخوری که صبح استخون درد داشتی🤓 .
پایان.
درخواستی ها تموم شد😕
درخواستی بدید بزارم براتون!🍷🌜🫀
هری :« تمام شب بهت نگاه میکرد و فکر میکرد چقدر دوستت داره*
تام :« *سعی میکرد نشون نده خوشحال شده اما خیلی داخل دلش ذوق میکرد*
دراکو :« *برعکس تام کاملا خوشحالیشو نشون میداد*کل شب با موهات بازی میکرد تا تو عصبی شدی دستش رو کشید*
لورنزو :« *خودش هم خیلی خجالت کشیده بود اما بروز نمیداد اما صورت سرخ شده اس معلوم بود ، اصلا نمیتونست بخوابه و مدام باهات حرف میزد تو هم جوابشو میدادی.:)
تئو :« دستش رو دور کمرت حاقه کرده بود وقتی دید خجالت کشیدی دستش رو برداشت و روی موهات گذاشت*
ریگولوس :« *شما اصلا نخوابیدید و کل شب داشتید مار و پله بازی میکردید و فیلم می دیدید * وقتی خسته میشید میرین همدیگه رو بغل میکنین و میخوابین*😃 *
متیو :« ایشان چنان شمارو محکم بغل کرده بود و نمیداشت تکون بخوری که صبح استخون درد داشتی🤓 .
پایان.
درخواستی ها تموم شد😕
درخواستی بدید بزارم براتون!🍷🌜🫀
۴.۲k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.