my girl
part ²⁶
ریجین:اگر راست میگی ثابت کن
ات:من فعلا باهاش قهرم مال خودت باشه"از بغل کوک اومد پایین"
یورا:راستی رئیس خوابالو الان چی گفتی؟
یونگی:دوست دختر من میشی
یورا:اومایگاد....باید فکر کنم"خنده"
ریجین:مگه پسر خاله من شیعه که میگی مال خودت
ته:کوک بدبخت ببین چه دختر لج....
کوک:نگو نگو دوباره میره رو مخ من
ات:من همیشه رو مخم جناب جئون......من رفتم تو دفتر کارم دخترا نمیاین
کوک:ریجین توهم برو
ریجین:اخه ببین پسر خالم گیر چه ادمی افتاده جونگکوک تو تا حالا از کسی دستور نمیگرفتی ولی حالا"زد زیر خنده"
کوک:بیا برو بچه
ریجین:من ازت بزرگ ترم حالا بگو ببینم زنت چند سالشه
کوک:شماها میدونین دوست دخترتون چند ساشنونه
پسرا:نه
کوک:میخوام براتون بگم ببین جیسو ۱ سال از ات بزرگتره یونا ۲ سال بزرگتره و یورا ۳ سال بزرگتره
ته:حالا ات چند سالشه
کوک:از اونجایی که دوسال پیش سال اخری بود
جیمین:کوک مگه جیسو سال اخری نبود
کوک:کچل پر حاشیه جیسو رشتش با ات فرق داشت
جیمین:حتی منم یادم نیست خواهرم چند سالشه
کوک:الان ات ۲۰ سالشه
ریجین:هورا استخدام شده
کوک:دختره سگ ما دوساعت داشتیم سن اونا رو حساب میکردیم بعد تو رفتی مصاحبه استخدامم شدی
ریجین:بسوز نونات با زنت دوست شد تازه من داشتم امتحانت میکردم این لباسا با این ارایش برای اینکه امشب دارم میرم پیش شوهرم
کوک:مگه تو شوهر داشتی
ریجین:اره ۳ سالم هست یادت نمیاد اسمش می سو بود
کوک:برو پیشش برو
ریجین:راستی با عقلا ساعت کاری تمام شد
ات:خداحافظ نونا خب دخترا شماهم برین
یونا:تو چیکار میکنی مگه با جونگکوک قهر نیستی
ات:من ندارم به خاطر اون برم خونه بم تنهاست دلم براش میسوزه
کوک:کسی هم کشته مرده تو نیست"در حال جمع کردن پروند ها"
ات:جکسون
جکسون:بفرمایین
ات:بگو مکس بیاد دنبالم
جکسون:قربان مکس با ویانا رفته فرانسه
ات:ای خدا باشه با تو میام
"وسط راه"
ات:جکسون وایسا میخوام کیک بگیرممممممممممممم
کوک:وایسا بزار کیک بگیره
ویو ات
رفتم تو مغازه قنادی کیک خیلی خوشگلی چشممو گرفت از فروشنده پرسیدم چنده فروشنده گفت قیمتی نداره فقط باید صبر کنم بسته بندی کنه تقریبا نیم ساعت طول کشید وقتی اومده بیرون ماشین جکسونو ندیدم میخواستم زنگ بزنم به جکسون که یهو چند نفر که انگار مست بودن مزاحمم شدن هی سعی میکردن بهم دست بزنن منم سعی میکردم نزارم بهم دست بزنن ولی چون کیک دستم بود نتونستم یکیشون به زور خواست منو ببره که انگار یکی حلش داد عقب و همشون رو کشت وقتی نگاه کردم فهمیدم کوکه
ات:کوک"ترس"
کوک:تو مگه نرفتی کیک بخری"داد"
ات:من کیک خریدم ولی موقعی که اومدم بیرون ماشین جکسونو ندیدم حالا دلیل نمیشه سرم داد بزنی"ریلکس"
جکسون:قربان بریم
کوک:بریم
این داستان ادامه دارد.................
ریجین:اگر راست میگی ثابت کن
ات:من فعلا باهاش قهرم مال خودت باشه"از بغل کوک اومد پایین"
یورا:راستی رئیس خوابالو الان چی گفتی؟
یونگی:دوست دختر من میشی
یورا:اومایگاد....باید فکر کنم"خنده"
ریجین:مگه پسر خاله من شیعه که میگی مال خودت
ته:کوک بدبخت ببین چه دختر لج....
کوک:نگو نگو دوباره میره رو مخ من
ات:من همیشه رو مخم جناب جئون......من رفتم تو دفتر کارم دخترا نمیاین
کوک:ریجین توهم برو
ریجین:اخه ببین پسر خالم گیر چه ادمی افتاده جونگکوک تو تا حالا از کسی دستور نمیگرفتی ولی حالا"زد زیر خنده"
کوک:بیا برو بچه
ریجین:من ازت بزرگ ترم حالا بگو ببینم زنت چند سالشه
کوک:شماها میدونین دوست دخترتون چند ساشنونه
پسرا:نه
کوک:میخوام براتون بگم ببین جیسو ۱ سال از ات بزرگتره یونا ۲ سال بزرگتره و یورا ۳ سال بزرگتره
ته:حالا ات چند سالشه
کوک:از اونجایی که دوسال پیش سال اخری بود
جیمین:کوک مگه جیسو سال اخری نبود
کوک:کچل پر حاشیه جیسو رشتش با ات فرق داشت
جیمین:حتی منم یادم نیست خواهرم چند سالشه
کوک:الان ات ۲۰ سالشه
ریجین:هورا استخدام شده
کوک:دختره سگ ما دوساعت داشتیم سن اونا رو حساب میکردیم بعد تو رفتی مصاحبه استخدامم شدی
ریجین:بسوز نونات با زنت دوست شد تازه من داشتم امتحانت میکردم این لباسا با این ارایش برای اینکه امشب دارم میرم پیش شوهرم
کوک:مگه تو شوهر داشتی
ریجین:اره ۳ سالم هست یادت نمیاد اسمش می سو بود
کوک:برو پیشش برو
ریجین:راستی با عقلا ساعت کاری تمام شد
ات:خداحافظ نونا خب دخترا شماهم برین
یونا:تو چیکار میکنی مگه با جونگکوک قهر نیستی
ات:من ندارم به خاطر اون برم خونه بم تنهاست دلم براش میسوزه
کوک:کسی هم کشته مرده تو نیست"در حال جمع کردن پروند ها"
ات:جکسون
جکسون:بفرمایین
ات:بگو مکس بیاد دنبالم
جکسون:قربان مکس با ویانا رفته فرانسه
ات:ای خدا باشه با تو میام
"وسط راه"
ات:جکسون وایسا میخوام کیک بگیرممممممممممممم
کوک:وایسا بزار کیک بگیره
ویو ات
رفتم تو مغازه قنادی کیک خیلی خوشگلی چشممو گرفت از فروشنده پرسیدم چنده فروشنده گفت قیمتی نداره فقط باید صبر کنم بسته بندی کنه تقریبا نیم ساعت طول کشید وقتی اومده بیرون ماشین جکسونو ندیدم میخواستم زنگ بزنم به جکسون که یهو چند نفر که انگار مست بودن مزاحمم شدن هی سعی میکردن بهم دست بزنن منم سعی میکردم نزارم بهم دست بزنن ولی چون کیک دستم بود نتونستم یکیشون به زور خواست منو ببره که انگار یکی حلش داد عقب و همشون رو کشت وقتی نگاه کردم فهمیدم کوکه
ات:کوک"ترس"
کوک:تو مگه نرفتی کیک بخری"داد"
ات:من کیک خریدم ولی موقعی که اومدم بیرون ماشین جکسونو ندیدم حالا دلیل نمیشه سرم داد بزنی"ریلکس"
جکسون:قربان بریم
کوک:بریم
این داستان ادامه دارد.................
۳.۰k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.