my girl
part²⁸
همه:مبارکه حالا کی هست
ات:چه خبر شده "خوابالود"
یه نفر از اون پشت:رئیس گفته میخواد ازدواج کنه
ات:خب به کفشم من میرم به کارام برسم"ریلکس"
ریجین:خانم پارک سرجات وایسا یعنی نمیخوای بدونی زن رئیس کیه"خنده"
ات:نخیررررررررررر"از طبقه ۷"
کوک:ساکت خب بگین ببینم کی میتونه بگه زن من کیه
رالی: من هستم "هرزه خر"
ات:هر هر خندیدم
رالی:پس کیه
وینا: منم
رونیا:نخیر منم
رئیس چو و ریجین:ساکتشین هیچکدوم شما نیستن"داد"
رالی:پس کیه
ات:من میدونم"داد"
وینا:نکنه خودتی
ات:افرین
رونیا:ببینین حتی منشی رئیسم میخواد زنش باشه
کوک:خب خودشه دیگه پارک ات زن کنه"سرد"
همه:چیییییی
رئیس چو و ریجین:من میدونستم
رئیس چو:مادر رئیس بهم گفت
ریجین:از اونجایی که دختر خاله رئیسم پس میدونستم
هه جین!من اومدم
ات:مامان جونننننننن:میدود و میاد طبقه هم کف"
هه جین:همه کارای فردا رو کردین
کوک:فقط لباس این پرانسس مونده
جیمین:اونکه خودشم گفت پرانسس به دنیا اومده
کوک:اینو همیشه میگه
ات:داداش جیسو کو؟
جیمین!تو خونه خوابه
ات:بیا منم ببر خوابم میاد. سه روزه پشت کله هم دارم کار میکنم
جیمین:به من چه من فقط به عنوان راننده خانم سو اومدم یعنی خودش زنگ زد بیام دنبالش و بیارمش اینجا
کوک:خب بخاطر عروسی که فردا هست همه برین خونه هاتون
همه:هورا
ات:منم میرم پیش جیسو
کوک:کجا کجا شما هنوز لباس عروس انتخاب نکردین
ات:خدایا چرا اینقدر سخت هست
"پاساژ"
کوک:ات هنوز لباس انتخاب نکردی
ات:چرا انتخاب کردم.
کوک:واقعا تو کدوم مغازه هست
ات:اون مغازه که اونجاس اون لباسی که پشت ویترین هست
کوک:بیا بریم برات بخرمش
"تو مغازه"
کوک:خانم میشه اون لباسی که پشت ویترین هست رو برام بیارین
فروشنده:اقا اون لباس خیلی گرونه
کوک:چنده
فروشنده:۳۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰ وون
کوک:من سگمو به قیمت ۵۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰ وون خریدم اینکه چیزی نیست
فروشنده:به فرمایین
کوک:ات برو اینو بپوش
ات:باشه
"رفت پوشید و اومد بیرون"
ات:کوک
کوک:اوهم.......خانم من همینو میخرم"بلند"
ات:ولی واقعا واسه یه روز میخوای اینو بخری؟
کوک:اره حالا هم برو لباستو عوض کن بریم حلقه انتخاب کنیم
ات:باشه"خنده"
"جواهرات فروشی"
کوک:جناب
فروشنده:بله بفرمایین
کوک:میشه گرانترین حلقه هاتونو نشونم بدین
فروشنده:بفرمایین
ات:وات چرا اینقدر اینا خوشگلن
کوک:کدومو میخوای
ات:این وسط یه
کوک:اینو میخوایم
فروشنده:ببخشید ولی یه خانمی اینو میخواد بخره
لارا:سلام ببخشید اون حلقه که گفتم کو
فروشنده:خانم اول پولش
کوک:چند خریدی
فروشنده:باید ۲۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰ وون پول بدن
لارا:خیلی قیمتت زیاده
کوک:من میخرمش تازه قیمت خوبی هم دادن
لارا:چی پس میشه برای من بخری
ات:تو کیی دیگه
کوک:نخیر برا عروسیم دارم حلقه میخرم
این داستان ادامه دارد.....
همه:مبارکه حالا کی هست
ات:چه خبر شده "خوابالود"
یه نفر از اون پشت:رئیس گفته میخواد ازدواج کنه
ات:خب به کفشم من میرم به کارام برسم"ریلکس"
ریجین:خانم پارک سرجات وایسا یعنی نمیخوای بدونی زن رئیس کیه"خنده"
ات:نخیررررررررررر"از طبقه ۷"
کوک:ساکت خب بگین ببینم کی میتونه بگه زن من کیه
رالی: من هستم "هرزه خر"
ات:هر هر خندیدم
رالی:پس کیه
وینا: منم
رونیا:نخیر منم
رئیس چو و ریجین:ساکتشین هیچکدوم شما نیستن"داد"
رالی:پس کیه
ات:من میدونم"داد"
وینا:نکنه خودتی
ات:افرین
رونیا:ببینین حتی منشی رئیسم میخواد زنش باشه
کوک:خب خودشه دیگه پارک ات زن کنه"سرد"
همه:چیییییی
رئیس چو و ریجین:من میدونستم
رئیس چو:مادر رئیس بهم گفت
ریجین:از اونجایی که دختر خاله رئیسم پس میدونستم
هه جین!من اومدم
ات:مامان جونننننننن:میدود و میاد طبقه هم کف"
هه جین:همه کارای فردا رو کردین
کوک:فقط لباس این پرانسس مونده
جیمین:اونکه خودشم گفت پرانسس به دنیا اومده
کوک:اینو همیشه میگه
ات:داداش جیسو کو؟
جیمین!تو خونه خوابه
ات:بیا منم ببر خوابم میاد. سه روزه پشت کله هم دارم کار میکنم
جیمین:به من چه من فقط به عنوان راننده خانم سو اومدم یعنی خودش زنگ زد بیام دنبالش و بیارمش اینجا
کوک:خب بخاطر عروسی که فردا هست همه برین خونه هاتون
همه:هورا
ات:منم میرم پیش جیسو
کوک:کجا کجا شما هنوز لباس عروس انتخاب نکردین
ات:خدایا چرا اینقدر سخت هست
"پاساژ"
کوک:ات هنوز لباس انتخاب نکردی
ات:چرا انتخاب کردم.
کوک:واقعا تو کدوم مغازه هست
ات:اون مغازه که اونجاس اون لباسی که پشت ویترین هست
کوک:بیا بریم برات بخرمش
"تو مغازه"
کوک:خانم میشه اون لباسی که پشت ویترین هست رو برام بیارین
فروشنده:اقا اون لباس خیلی گرونه
کوک:چنده
فروشنده:۳۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰ وون
کوک:من سگمو به قیمت ۵۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰ وون خریدم اینکه چیزی نیست
فروشنده:به فرمایین
کوک:ات برو اینو بپوش
ات:باشه
"رفت پوشید و اومد بیرون"
ات:کوک
کوک:اوهم.......خانم من همینو میخرم"بلند"
ات:ولی واقعا واسه یه روز میخوای اینو بخری؟
کوک:اره حالا هم برو لباستو عوض کن بریم حلقه انتخاب کنیم
ات:باشه"خنده"
"جواهرات فروشی"
کوک:جناب
فروشنده:بله بفرمایین
کوک:میشه گرانترین حلقه هاتونو نشونم بدین
فروشنده:بفرمایین
ات:وات چرا اینقدر اینا خوشگلن
کوک:کدومو میخوای
ات:این وسط یه
کوک:اینو میخوایم
فروشنده:ببخشید ولی یه خانمی اینو میخواد بخره
لارا:سلام ببخشید اون حلقه که گفتم کو
فروشنده:خانم اول پولش
کوک:چند خریدی
فروشنده:باید ۲۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰ وون پول بدن
لارا:خیلی قیمتت زیاده
کوک:من میخرمش تازه قیمت خوبی هم دادن
لارا:چی پس میشه برای من بخری
ات:تو کیی دیگه
کوک:نخیر برا عروسیم دارم حلقه میخرم
این داستان ادامه دارد.....
۲.۷k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.