نشست، سیگاری آتش زد، دقایق گذشت؛ سیگار خاکستر شد، دریغ از
نشست، سیگاری آتش زد، دقایق گذشت؛ سیگار خاکستر شد، دریغ از آنکه فاصلهی کوتاه انگشتان و لبهایش را طی کند.
سیگاری دیگر آتش زد، غرق شد، سیگارش خاکستر شد، دریغ از آن که فاصلهی کوتاه انگشتان و لبهایش را طی کند.
سیگاری دیگر...غرق شد، افکار دوباره بلعیدنش، افکارش را راه و رسوم بلعیدن آموخته بودند، گویی هر روز سر مکتب میآموختنش و شب هنگام درس پس میدادند.
سیگار خاکستر شد، اتاق غرق دود شد و انگشتانش سوخت.
"نرسد روزی که انگشت مردی با خاکستر سوزان بسوزد، نرسد آن روز."
اتاق غرق شد از دود، زیرسیگاری غرق در سیگار و او غرق گذشته.
سیگاری دیگر آتش زد، غرق شد، سیگارش خاکستر شد، دریغ از آن که فاصلهی کوتاه انگشتان و لبهایش را طی کند.
سیگاری دیگر...غرق شد، افکار دوباره بلعیدنش، افکارش را راه و رسوم بلعیدن آموخته بودند، گویی هر روز سر مکتب میآموختنش و شب هنگام درس پس میدادند.
سیگار خاکستر شد، اتاق غرق دود شد و انگشتانش سوخت.
"نرسد روزی که انگشت مردی با خاکستر سوزان بسوزد، نرسد آن روز."
اتاق غرق شد از دود، زیرسیگاری غرق در سیگار و او غرق گذشته.
۴۷۴
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.