ددی فاکر
#ددی_فاکر
#پارت_دهم
باز کردم که یهو کشو صدا داد قلبم ریخت برگشتم و دیدم که جیمین هنوز خوابه برگشتم و به کارم ادامه بدم که دیدم که جیمین دستمو کشید و افتادم توی بغلش و منو خوابوند روی مBل جیمین همین الان بگو این سمت اتاق چیکار میکنی ؟؟ مگه بهت نگفتم این سمت نیا ؟؟؟
ات : ......
جیمین : حرف بزن مگرنه
یهو به گردنم نزدیک شد که مجبور شدم بهش بگم
ات : از گردنم فاصله بگیر میگم بهت چرا اومدم اینجا
جیمین : میشنویم
ات : من ازت متنفرم برا همین میخوام از تو و این خونه و خدمتگارات فرار کنم حالا فهمیدی؟؟؟؟
جیمین : به همین خیال باش
جیمین و هل دادم و رفتم از اتاق بیرون و زنگ زدم به فیلیکس
ات و فیلیکس
ات : فیلیکس ببین یه چیزی پیدا کردم ولی نمیدونم چیه
فیلیکس : فردا بیار بهم بده
ات : نمیتونم از خونه بیام بیرون
فیلیکس : پس من فردا میام اونجا جلو در ازت میگیرم
پرش زمانی .......فردا ساعت ۸
ویو ات
من همین جوری نشسته بودم تو اتاق و جیمین هم اون سمت نشسته بود که یهو یکی بوق زد و داد زد ات ات بیا پایین
ویو جیمین
این کیه داره ات رو صدا میکنه ؟؟؟؟ چرا انقدر صداش آشناست بلند شدم که دیدم ات خیلی سریع دوید و رفت پایین
ویو فیلیکس
از ماشین پیاده شدم که ات دوید و پرید بغلم که دیدم همه دارن بهمون نگاه میکنن
فیلیکس : ات آوردی
ات : آره بیا فیلیکس
داشتم با فیلیکس حرف میزدم که جیمین اومد پایین .......
شرط ها
لایک ۴۰
کامنت ۴۰
بچه ها دیگه مثل قبل از رمان حمایت نمیکنید 🥺 خوشتون نمیاد ؟؟؟ بد نوشتم ؟؟؟ خوب نیست ؟؟؟ چیکارش کنم بهتر شه ؟؟؟😔😭
#پارت_دهم
باز کردم که یهو کشو صدا داد قلبم ریخت برگشتم و دیدم که جیمین هنوز خوابه برگشتم و به کارم ادامه بدم که دیدم که جیمین دستمو کشید و افتادم توی بغلش و منو خوابوند روی مBل جیمین همین الان بگو این سمت اتاق چیکار میکنی ؟؟ مگه بهت نگفتم این سمت نیا ؟؟؟
ات : ......
جیمین : حرف بزن مگرنه
یهو به گردنم نزدیک شد که مجبور شدم بهش بگم
ات : از گردنم فاصله بگیر میگم بهت چرا اومدم اینجا
جیمین : میشنویم
ات : من ازت متنفرم برا همین میخوام از تو و این خونه و خدمتگارات فرار کنم حالا فهمیدی؟؟؟؟
جیمین : به همین خیال باش
جیمین و هل دادم و رفتم از اتاق بیرون و زنگ زدم به فیلیکس
ات و فیلیکس
ات : فیلیکس ببین یه چیزی پیدا کردم ولی نمیدونم چیه
فیلیکس : فردا بیار بهم بده
ات : نمیتونم از خونه بیام بیرون
فیلیکس : پس من فردا میام اونجا جلو در ازت میگیرم
پرش زمانی .......فردا ساعت ۸
ویو ات
من همین جوری نشسته بودم تو اتاق و جیمین هم اون سمت نشسته بود که یهو یکی بوق زد و داد زد ات ات بیا پایین
ویو جیمین
این کیه داره ات رو صدا میکنه ؟؟؟؟ چرا انقدر صداش آشناست بلند شدم که دیدم ات خیلی سریع دوید و رفت پایین
ویو فیلیکس
از ماشین پیاده شدم که ات دوید و پرید بغلم که دیدم همه دارن بهمون نگاه میکنن
فیلیکس : ات آوردی
ات : آره بیا فیلیکس
داشتم با فیلیکس حرف میزدم که جیمین اومد پایین .......
شرط ها
لایک ۴۰
کامنت ۴۰
بچه ها دیگه مثل قبل از رمان حمایت نمیکنید 🥺 خوشتون نمیاد ؟؟؟ بد نوشتم ؟؟؟ خوب نیست ؟؟؟ چیکارش کنم بهتر شه ؟؟؟😔😭
۱۱.۰k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.