ددی فاکر
#ددی_فاکر
#پارت_هشتم_و_نهم
اومد نزدیک که
ات : جیمین برو عقب جلو نیا
جیمین : چیشد نکنه ترسیدی
ات : لباساتو بپوش همین آلان
جیمین : چیه نکنه اذیت میشی ؟؟؟
ویو ات
جیمین خیلی عضله های زیادی داشت و ......بزرگی داشت نمیدونم چرا ولی نگام کلا به ...... بود جیمین هی میومد جلو تر و من هی میرفتم عقب تر که دویدم و رسیدم به در درو باز کردم و خواستم از در بیام بیرون که یهو منو از پشت گرفت و دوباره منو آورد و درو قفل کرد و حمله کرد به labam رفت سمت گردنم و kیس مینداخت بعدش لباسامو توی تنم پاره کرد منم فقط گریه میکردم و نمیتونستم کار دیگه ای انجام بدم میخواست وار.... کنه که مامانش درو باز کرد و جیمین روم خیمه زد تا کسی بدنمو نبینه
مامان جیمین : چیکار داری میکنی ولش کن
جیمین : مامان برو بیرون
مامان جیمین : ولش کن گفتم
جیمین : برو بیرون ( با داد و عصبانیت )
مامان جیمین : ..... بهت نشون میدم ( رفت و درو بست )
منم سریع از این فرصت استفاده کردم و جیمین و هل دادم و شلوارم رو پوشیدم چون جیمین لباسمو پاره کرده بود یکی از لباسای اونو پوشیدم و از اتاق رفتم بیرون از راه رو اومدم پایین که مامان جیمین با دو تا خدمتکاراش بهم حمله کرد و منو تا میتونستن زدن که یهو جیمین اومد پایین و منو دید
جیمین : مامان چیکارش کردی؟؟؟ ( با داد )
مامان جیمین : حقش بود حالا این کم هم هست خدمتکارا بیشتر بزنیدش
جیمین : دیگه کافیه
منو بغلم کرد و برد طبقه بالا که مامانش و خدمتکاراش هم اومدن بالا جیمین منو گذاشت روی تخت و برگشت روی مامانش و گفت
مامان جیمین : حالا میخوای چیکار کنی ؟؟؟
جیمین : من این کارو باهاش کردم پس باید با ات ازدواج کنم.....
مامان جیمین : هااا ؟ مطمئنی ؟
جیمین : اره
مامان جیمین : پس من میرم بیرون ( رفت )
ات : من باتو ازدواج نمیکنم
جیمین : مجبوری
ات : چرا باشم؟؟؟
جیمین : چون من ...
ات : تو چی ؟؟ تو به من دست نزدی چرت نگو
جیمین : منم فکر نکن میخوام باهات ازدواج کنم
ات : ......
جیمین : تو اونور اتاق میخوابی و منم این سمت اتاق
ات : نه پس انتظار داری پیش تو بخوابم
جیمین : .....
ویو ات
اینجوری خیلی خوب میشد چون راحت میتونستم اطلاعات جمع کنم از جیمین و به فیلیکس بدم یادمه فیلیکس گفت کسی که مادرمون رو کشته یه زخم روی سینه اش داره
پرش زمانی شب ساعت ۲ ...
ویو ات
فکر کنم جیمین الان خوابه ولی نمیدونم چرا روی مبل خوابیده حالا ولش خواستم کشو ها رو باز کنم که یهو .....
شرط ها
لایک ۳۹
کامنت ۳۹
فالور ۲
#پارت_هشتم_و_نهم
اومد نزدیک که
ات : جیمین برو عقب جلو نیا
جیمین : چیشد نکنه ترسیدی
ات : لباساتو بپوش همین آلان
جیمین : چیه نکنه اذیت میشی ؟؟؟
ویو ات
جیمین خیلی عضله های زیادی داشت و ......بزرگی داشت نمیدونم چرا ولی نگام کلا به ...... بود جیمین هی میومد جلو تر و من هی میرفتم عقب تر که دویدم و رسیدم به در درو باز کردم و خواستم از در بیام بیرون که یهو منو از پشت گرفت و دوباره منو آورد و درو قفل کرد و حمله کرد به labam رفت سمت گردنم و kیس مینداخت بعدش لباسامو توی تنم پاره کرد منم فقط گریه میکردم و نمیتونستم کار دیگه ای انجام بدم میخواست وار.... کنه که مامانش درو باز کرد و جیمین روم خیمه زد تا کسی بدنمو نبینه
مامان جیمین : چیکار داری میکنی ولش کن
جیمین : مامان برو بیرون
مامان جیمین : ولش کن گفتم
جیمین : برو بیرون ( با داد و عصبانیت )
مامان جیمین : ..... بهت نشون میدم ( رفت و درو بست )
منم سریع از این فرصت استفاده کردم و جیمین و هل دادم و شلوارم رو پوشیدم چون جیمین لباسمو پاره کرده بود یکی از لباسای اونو پوشیدم و از اتاق رفتم بیرون از راه رو اومدم پایین که مامان جیمین با دو تا خدمتکاراش بهم حمله کرد و منو تا میتونستن زدن که یهو جیمین اومد پایین و منو دید
جیمین : مامان چیکارش کردی؟؟؟ ( با داد )
مامان جیمین : حقش بود حالا این کم هم هست خدمتکارا بیشتر بزنیدش
جیمین : دیگه کافیه
منو بغلم کرد و برد طبقه بالا که مامانش و خدمتکاراش هم اومدن بالا جیمین منو گذاشت روی تخت و برگشت روی مامانش و گفت
مامان جیمین : حالا میخوای چیکار کنی ؟؟؟
جیمین : من این کارو باهاش کردم پس باید با ات ازدواج کنم.....
مامان جیمین : هااا ؟ مطمئنی ؟
جیمین : اره
مامان جیمین : پس من میرم بیرون ( رفت )
ات : من باتو ازدواج نمیکنم
جیمین : مجبوری
ات : چرا باشم؟؟؟
جیمین : چون من ...
ات : تو چی ؟؟ تو به من دست نزدی چرت نگو
جیمین : منم فکر نکن میخوام باهات ازدواج کنم
ات : ......
جیمین : تو اونور اتاق میخوابی و منم این سمت اتاق
ات : نه پس انتظار داری پیش تو بخوابم
جیمین : .....
ویو ات
اینجوری خیلی خوب میشد چون راحت میتونستم اطلاعات جمع کنم از جیمین و به فیلیکس بدم یادمه فیلیکس گفت کسی که مادرمون رو کشته یه زخم روی سینه اش داره
پرش زمانی شب ساعت ۲ ...
ویو ات
فکر کنم جیمین الان خوابه ولی نمیدونم چرا روی مبل خوابیده حالا ولش خواستم کشو ها رو باز کنم که یهو .....
شرط ها
لایک ۳۹
کامنت ۳۹
فالور ۲
۱۳.۴k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.