P 24
P 24
+من...اه..همه چیو میدونم
_ چی...؟ منظورت چیه دقیقااا...؟
+ میدونم که زنم داره بهم خیانت میکنه و تو از این با خبر بودی چرا بهم نگفتی؟
_ ولی...چجوری؟
پوزخندی زد ..
+ یاددت میاد چند روز پیش..الی بردت اتاق خواب مشترکمون و باهات حرف زد؟ من اونجا همه حرفاتون رو شنیدم..!
_ چی..!
فلش بک*
الی؛هی میخواستی بگی؟؟
_ بنظرت؟
الی:یاا بهم قول دادی انقدر نگرانم نکنی با این موضوع
_ باید تاوان هرکاریو بدی!(پوزخند
الی؛اصلا برای تو چه سودی داره!؟
_ نمیدونم ولی نمیخوامم یه مرد ساده و پولدار قول یه دختر بدرد نخور رو بخوره! هنوزم کاغذ سونوگرافیت همینطور فیلمات با اون یارو رو دارم!..فکر نکن زرنگی!
الی؛آیش...
ویو کوک:
این دوتا زیادی مشکوک بودند پس منم پشت سرشون رفتم و کنار دیوار قایم شدم..تا بتونم حرفاشون رو گوش کنم...بعد از کمی حرف ... جسیکا درمورد سونوگرافی گفت...یعنی الی حامله هس؟ یکم خوشحال شدم ولی...یادم افتاد تاحالا رابطه نداشتیم جز بوسیدن...شک کردم بهش..داره بهم خیانت میکنه؟
وقتی جسیکا رفته بود حموم گوشیشو برداشتم...و به گالریش نگاه کردم درست بوده...چند تا فیلم...ازش بود...همینطور پیامای چتش با .. اون عوضی...فکر نمیکردم کسی که دوسال باهاش قصد ازدواج داشتم ... همه لطف و عشقایی که بهم میداد الکی بوده...
وقتی چک کردن چندتا چیز...واقعا فهمیدم این برای من نیست..مناسب منم نیست فقط بخاطر پول باهامه...تصمیم گرفتم باهاش سرد باشم..
پایان فلش بک*
+ اوه اصلا چرا به تو میگم به خودشم میگم!
میخواست بره که دستشو گرفتم و نزاشتم
_ وایسا...میخوای چیکارش کنی؟
+ بنظرت چیکارش میکنم میفرستمش پیش کسی که باهاش رابطه داشته
_ ولی بچه...گناه داره!
+ برام مربوط نیست! بچه من نیست درضم شک ندارم بچشم مثل خودش یه هرزه به تمام معناسسس
با گفتن این حرفش...صدای هق هق اومد...میترسیدم الی باشه...متاسفانه اره...
رفتم در اتاقو کامل باز کردم
دستش تو دهنش بود و اروم اشک میریخت...
+ اوه بهتر خودتم که شنیدی ! دیگه برام مهم نیستی! برو کسی که دلت پیش اونه نه من!
خیلی اعصبانی ما دوتارو تنها گذاشت.
دستمو روی شونش گذاشتم
_ خوبی؟
الی؛...ولی..من نمیخواستم...هق...اینجوری...هق بشه..
_ فکر نکن دارم برات دلسوزی میکنم فقط بخاطر بچه توی شکمت دارم کمکت میکنم..
الی: ... ولی جسیکا...هق...چجوری برم..هق...مطمئنم جونگکوک نمیبرتم سئول...
_ نمیتونی به جونکی بگی بیاد دنبالت؟
الی:نه...اون زیادی درگیر کارشه...
_تف تو این شانس..
فعلا بیا بریم بخوابیم...فردا یفکری میکنیم
رفتیم و خوابیدیم....
صبح بیدار شدم ولی کنارم الی نبود رفتم پایین اونجا هم نبود روبه کوک گفتم
_ الی کجاس؟
+ چه میدونم
پیامکی به گوشیم اومد از طرف الی بود..
پیامک*
الی: بهتر بود زودتر برم..از جونگکوک بابت همه عشق دادناش همینطور برای همه کاری که برام کرد تشکر کن. ممنون.. لی الی-
*
_ اوه...چقدر زود دست به کار شده...
+ کی
نگاهم روی صفحه گوشی بود جوابشو دادم
_ الی..! از اینجا رفته
+ بهتر دیگه برام ارزشیم نداره!،قرار نیست بریم کمپانی؟
_ نه میریم،اول صبحانه بخوریم بعد
+ باشه
یکمی صبحانه هم خوردیم اینبار کوک قرار بود ماشینو برونه و من صندلی جلو نشستم همینطور نگاهم به منظره بود که احساس کردم داره بهم نگاه میکنه چشمامو از منظرع گرفتم و دادم به ماشینا
_ بع چی زل زدی؟!
+ ..ها..!؟ هیچ.
تقریبا رسیده بودیم..وقتی وارد کمپانی شدیم..یاد برگشتنم از مدرسع به اینجا بود...همیشه قوه های خانم سئو خوش طعم بود برای خوردنشون بهونه میاوردم که اومدم ملاقات ایدل و بازیگر مورد علاقم یا پدرم.
مردی نسبتا پیری به سمتمون اومد.
کیم؛اوه فک کنم خانم جئون شما باشید
_ درسته..فقط ببخشید شما؟
کیم:منشی کیمم.
تعظیم کوتاهی کردم
_ خوشحالم از دیدنتون،ممنون که این ۳ سال رو کاری کردین کمپانی پدرم افت نکنه و بلکه معروف هم شده
کیم:اقای جئون مثل برادرم بودند اگه تنها درخواستش رو هم انجام نمیدادم به هیج دردی نمیخوردم
_ ممنونم
+من...اه..همه چیو میدونم
_ چی...؟ منظورت چیه دقیقااا...؟
+ میدونم که زنم داره بهم خیانت میکنه و تو از این با خبر بودی چرا بهم نگفتی؟
_ ولی...چجوری؟
پوزخندی زد ..
+ یاددت میاد چند روز پیش..الی بردت اتاق خواب مشترکمون و باهات حرف زد؟ من اونجا همه حرفاتون رو شنیدم..!
_ چی..!
فلش بک*
الی؛هی میخواستی بگی؟؟
_ بنظرت؟
الی:یاا بهم قول دادی انقدر نگرانم نکنی با این موضوع
_ باید تاوان هرکاریو بدی!(پوزخند
الی؛اصلا برای تو چه سودی داره!؟
_ نمیدونم ولی نمیخوامم یه مرد ساده و پولدار قول یه دختر بدرد نخور رو بخوره! هنوزم کاغذ سونوگرافیت همینطور فیلمات با اون یارو رو دارم!..فکر نکن زرنگی!
الی؛آیش...
ویو کوک:
این دوتا زیادی مشکوک بودند پس منم پشت سرشون رفتم و کنار دیوار قایم شدم..تا بتونم حرفاشون رو گوش کنم...بعد از کمی حرف ... جسیکا درمورد سونوگرافی گفت...یعنی الی حامله هس؟ یکم خوشحال شدم ولی...یادم افتاد تاحالا رابطه نداشتیم جز بوسیدن...شک کردم بهش..داره بهم خیانت میکنه؟
وقتی جسیکا رفته بود حموم گوشیشو برداشتم...و به گالریش نگاه کردم درست بوده...چند تا فیلم...ازش بود...همینطور پیامای چتش با .. اون عوضی...فکر نمیکردم کسی که دوسال باهاش قصد ازدواج داشتم ... همه لطف و عشقایی که بهم میداد الکی بوده...
وقتی چک کردن چندتا چیز...واقعا فهمیدم این برای من نیست..مناسب منم نیست فقط بخاطر پول باهامه...تصمیم گرفتم باهاش سرد باشم..
پایان فلش بک*
+ اوه اصلا چرا به تو میگم به خودشم میگم!
میخواست بره که دستشو گرفتم و نزاشتم
_ وایسا...میخوای چیکارش کنی؟
+ بنظرت چیکارش میکنم میفرستمش پیش کسی که باهاش رابطه داشته
_ ولی بچه...گناه داره!
+ برام مربوط نیست! بچه من نیست درضم شک ندارم بچشم مثل خودش یه هرزه به تمام معناسسس
با گفتن این حرفش...صدای هق هق اومد...میترسیدم الی باشه...متاسفانه اره...
رفتم در اتاقو کامل باز کردم
دستش تو دهنش بود و اروم اشک میریخت...
+ اوه بهتر خودتم که شنیدی ! دیگه برام مهم نیستی! برو کسی که دلت پیش اونه نه من!
خیلی اعصبانی ما دوتارو تنها گذاشت.
دستمو روی شونش گذاشتم
_ خوبی؟
الی؛...ولی..من نمیخواستم...هق...اینجوری...هق بشه..
_ فکر نکن دارم برات دلسوزی میکنم فقط بخاطر بچه توی شکمت دارم کمکت میکنم..
الی: ... ولی جسیکا...هق...چجوری برم..هق...مطمئنم جونگکوک نمیبرتم سئول...
_ نمیتونی به جونکی بگی بیاد دنبالت؟
الی:نه...اون زیادی درگیر کارشه...
_تف تو این شانس..
فعلا بیا بریم بخوابیم...فردا یفکری میکنیم
رفتیم و خوابیدیم....
صبح بیدار شدم ولی کنارم الی نبود رفتم پایین اونجا هم نبود روبه کوک گفتم
_ الی کجاس؟
+ چه میدونم
پیامکی به گوشیم اومد از طرف الی بود..
پیامک*
الی: بهتر بود زودتر برم..از جونگکوک بابت همه عشق دادناش همینطور برای همه کاری که برام کرد تشکر کن. ممنون.. لی الی-
*
_ اوه...چقدر زود دست به کار شده...
+ کی
نگاهم روی صفحه گوشی بود جوابشو دادم
_ الی..! از اینجا رفته
+ بهتر دیگه برام ارزشیم نداره!،قرار نیست بریم کمپانی؟
_ نه میریم،اول صبحانه بخوریم بعد
+ باشه
یکمی صبحانه هم خوردیم اینبار کوک قرار بود ماشینو برونه و من صندلی جلو نشستم همینطور نگاهم به منظره بود که احساس کردم داره بهم نگاه میکنه چشمامو از منظرع گرفتم و دادم به ماشینا
_ بع چی زل زدی؟!
+ ..ها..!؟ هیچ.
تقریبا رسیده بودیم..وقتی وارد کمپانی شدیم..یاد برگشتنم از مدرسع به اینجا بود...همیشه قوه های خانم سئو خوش طعم بود برای خوردنشون بهونه میاوردم که اومدم ملاقات ایدل و بازیگر مورد علاقم یا پدرم.
مردی نسبتا پیری به سمتمون اومد.
کیم؛اوه فک کنم خانم جئون شما باشید
_ درسته..فقط ببخشید شما؟
کیم:منشی کیمم.
تعظیم کوتاهی کردم
_ خوشحالم از دیدنتون،ممنون که این ۳ سال رو کاری کردین کمپانی پدرم افت نکنه و بلکه معروف هم شده
کیم:اقای جئون مثل برادرم بودند اگه تنها درخواستش رو هم انجام نمیدادم به هیج دردی نمیخوردم
_ ممنونم
۳.۲k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.