عزیزم من میرم شرکت و درضمن برای نهار نمیتونم برگردم منتظر
_عزیزم من میرم شرکت و درضمن برای نهار نمیتونم برگردم منتظرم نباش
+باشه برو مواظب خودت باش
_خداحافظ
+خداحافظ
یونگی رفت و من هم خونه و جارو کردم و مرتبشون کردم و شروع کردم به نهار درست کردن... نهار درست کردم و خوردم و دوباره پیش به سوی آشپزخونه... ساعت ۴ عصر بود که کارام تموم شد رفتم روی کاناپه نشستم و شروع کردم به موبایل بازی😂.. بعد یه قسمت از سریال موردعلاقه م رو گذاشتم و دیدم حدود ساعت ۷ اینا بود که پاشدم برای شام یه جیزی درست کردم خواستم امشب یه شیطنتی کنم پس شامو درست کردم و میزو چیدم و یه لباس نسبتا باز پوشیدم و موهامو گوجه ای بستم و یه آرایش لایت کردم که زنگ خونه به صدا در اومد رفتم درو باز کردم که دیدم یونگیه
+سلاممممممم(پرید بغلش)
_سلام بیبی چه قشنگ شدی
+اوهوممم من همیشه برای ددیِ خودم قشنگ میشم
_تو همیشه قشنگی
+باشه فعلا برو لباساتو عوض کن بیا شام
_باشه
یونگی رفت لباساشو عوض کرد همینکه اومد پایین کرم درونم روشن شد و پریدم بغلش که یونگی برایدم گرفت و شیطنتم رو اجرا کردم.... رفتم زیر تیشرتش و داشتم قل قلکش دادم که خندید
_نکن وگرنه بد میشه😂😈
+میکنم چی میشه بزار بد بشه😂البته بعد از شام
_باشه😂
(خب این آخریو از زبون خودن میگم)
یونگی روی صندلی نشست و ا/ت رو گرفت و روی پاهاش نشوند و شامو خوردن و پاشدن رفتن اتاق وضو گرفتن و نمازشونو خوندن
قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید
از این به بعد یاد میگیریم نریم تو پیراهن کسی و دختر خوب و مودبی میمونیم😂یا بهتره بگم.... غلط میکنیم بریم وگرنه بد میشه من برم درخاستی های دیگه رو بنویسم
+باشه برو مواظب خودت باش
_خداحافظ
+خداحافظ
یونگی رفت و من هم خونه و جارو کردم و مرتبشون کردم و شروع کردم به نهار درست کردن... نهار درست کردم و خوردم و دوباره پیش به سوی آشپزخونه... ساعت ۴ عصر بود که کارام تموم شد رفتم روی کاناپه نشستم و شروع کردم به موبایل بازی😂.. بعد یه قسمت از سریال موردعلاقه م رو گذاشتم و دیدم حدود ساعت ۷ اینا بود که پاشدم برای شام یه جیزی درست کردم خواستم امشب یه شیطنتی کنم پس شامو درست کردم و میزو چیدم و یه لباس نسبتا باز پوشیدم و موهامو گوجه ای بستم و یه آرایش لایت کردم که زنگ خونه به صدا در اومد رفتم درو باز کردم که دیدم یونگیه
+سلاممممممم(پرید بغلش)
_سلام بیبی چه قشنگ شدی
+اوهوممم من همیشه برای ددیِ خودم قشنگ میشم
_تو همیشه قشنگی
+باشه فعلا برو لباساتو عوض کن بیا شام
_باشه
یونگی رفت لباساشو عوض کرد همینکه اومد پایین کرم درونم روشن شد و پریدم بغلش که یونگی برایدم گرفت و شیطنتم رو اجرا کردم.... رفتم زیر تیشرتش و داشتم قل قلکش دادم که خندید
_نکن وگرنه بد میشه😂😈
+میکنم چی میشه بزار بد بشه😂البته بعد از شام
_باشه😂
(خب این آخریو از زبون خودن میگم)
یونگی روی صندلی نشست و ا/ت رو گرفت و روی پاهاش نشوند و شامو خوردن و پاشدن رفتن اتاق وضو گرفتن و نمازشونو خوندن
قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید
از این به بعد یاد میگیریم نریم تو پیراهن کسی و دختر خوب و مودبی میمونیم😂یا بهتره بگم.... غلط میکنیم بریم وگرنه بد میشه من برم درخاستی های دیگه رو بنویسم
۵.۹k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.