پارت ۴
ویو کوک
با ا/ت شروع کردیم غذا خوردن ، داشتیم غذا میخوردیم که فکرم درگیر تعطیلی شرکت شد ولش کردم و از افکار خودم اومدم بیرون غذامونمو خوردیم و کمک ا/ت ظرفارو شستیم
ویو ا/ت
با کوک ظرفارو شستیم و رفتیم طبقه بالا من روتین پوستمو انجام دادم و خوابیدم وقتی چشمام داشت گرم میشد دستی دور کمرم حلقه شد چشمامو باز کردم و رومو برگردوندم سمت کوک وقتی نگام میکرد واقعا کیوت بود از شدت کیوت بودنش بوسه ای رو لباش زدم و اونم از سر لذت لبامو مک میزد و رو زبونشو رو لبام میکشید خیلی حس خوبی داره بعد از چند مین از کوک جدا شدم ازش پرسیدم
ا/ت: کوک میدونی فردا چه روزیه ؟؟
کوک : فردا شرکت تعطیل هست مگه چطور؟؟
ا/ت : نه خب یه روز دیگه هم هست
کوک : آها سالگرد ازدواجمون هست مرسی که یادم انداختی
ا/ت : خواهش
کوک : حالا نمیخوای بهم جایزه بدی ؟؟ 😈
ا/ت : مثلاً چی ؟؟
کوک : ببوسیم !!
ا/ت : ولی من که همین الان بوسیدمت
کوک : میدونم ولی کم بود
ویو کوک : نراشتم ادامه حرف رو بزنه که لبامو کوبوندم رو لباش و مک میزدم اونم همراهیم میکر چند مین بعد از هم جدا شدیم و خوابیدیم
ادامه دارد...........
با ا/ت شروع کردیم غذا خوردن ، داشتیم غذا میخوردیم که فکرم درگیر تعطیلی شرکت شد ولش کردم و از افکار خودم اومدم بیرون غذامونمو خوردیم و کمک ا/ت ظرفارو شستیم
ویو ا/ت
با کوک ظرفارو شستیم و رفتیم طبقه بالا من روتین پوستمو انجام دادم و خوابیدم وقتی چشمام داشت گرم میشد دستی دور کمرم حلقه شد چشمامو باز کردم و رومو برگردوندم سمت کوک وقتی نگام میکرد واقعا کیوت بود از شدت کیوت بودنش بوسه ای رو لباش زدم و اونم از سر لذت لبامو مک میزد و رو زبونشو رو لبام میکشید خیلی حس خوبی داره بعد از چند مین از کوک جدا شدم ازش پرسیدم
ا/ت: کوک میدونی فردا چه روزیه ؟؟
کوک : فردا شرکت تعطیل هست مگه چطور؟؟
ا/ت : نه خب یه روز دیگه هم هست
کوک : آها سالگرد ازدواجمون هست مرسی که یادم انداختی
ا/ت : خواهش
کوک : حالا نمیخوای بهم جایزه بدی ؟؟ 😈
ا/ت : مثلاً چی ؟؟
کوک : ببوسیم !!
ا/ت : ولی من که همین الان بوسیدمت
کوک : میدونم ولی کم بود
ویو کوک : نراشتم ادامه حرف رو بزنه که لبامو کوبوندم رو لباش و مک میزدم اونم همراهیم میکر چند مین بعد از هم جدا شدیم و خوابیدیم
ادامه دارد...........
۳.۴k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.