یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان خانه ارواح
پارت بیست و یک
اکتای:بیا بشین
آلیس:خوب بگو
اکتای:میخوام برم خونمون پیش فامیلام
برام پیغام فرستادن که برم آنجا اتفاق مهمی افتاده
میخواستم ببینم تو هم باهام میای
از جام بلند شدم
اکتای: ببین اشکال نداره نمیخواد سریع تصمیم بگیری
میتونی فکراتو خوب کنی بعد جوابمو بدی
اگرم نخواستی بیای اشکال نداره من تنها میرم
بدون اینکه جوابشو بدم رفتم توی اتاق
گیج شده بودم برم یا نه
بلاخره بعد از چند ساعتی تصمیم گرفتم باهاش برم
لباسامو داخل کوله پشتیم گذاشتم
رفتم بهش گفتم که باهات میام
موهام رو شکل گوجه فرنگی بستم
لباس چرم سرهمی مشکی پوشیدم
کفش مشکی نیم بوت خیلی خوشگل شده بودم
کوله پشتیم رو برداشتم از پله ها میومدم پایین
اکتای همینجوری بهم زل زده بود
آلیس:بریم
اکتای:اره بیا از این طرف
به خاطر اینکه میترسیدم اکتای پرواز نکرد
با هم قدم میزدیم میرفتیم
رمان خانه ارواح
پارت بیست و یک
اکتای:بیا بشین
آلیس:خوب بگو
اکتای:میخوام برم خونمون پیش فامیلام
برام پیغام فرستادن که برم آنجا اتفاق مهمی افتاده
میخواستم ببینم تو هم باهام میای
از جام بلند شدم
اکتای: ببین اشکال نداره نمیخواد سریع تصمیم بگیری
میتونی فکراتو خوب کنی بعد جوابمو بدی
اگرم نخواستی بیای اشکال نداره من تنها میرم
بدون اینکه جوابشو بدم رفتم توی اتاق
گیج شده بودم برم یا نه
بلاخره بعد از چند ساعتی تصمیم گرفتم باهاش برم
لباسامو داخل کوله پشتیم گذاشتم
رفتم بهش گفتم که باهات میام
موهام رو شکل گوجه فرنگی بستم
لباس چرم سرهمی مشکی پوشیدم
کفش مشکی نیم بوت خیلی خوشگل شده بودم
کوله پشتیم رو برداشتم از پله ها میومدم پایین
اکتای همینجوری بهم زل زده بود
آلیس:بریم
اکتای:اره بیا از این طرف
به خاطر اینکه میترسیدم اکتای پرواز نکرد
با هم قدم میزدیم میرفتیم
۳.۵k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.