part:5
part:5
___________________
به جاهایی که تهیونگ و رائل
رفته بودن خیره شده بودم که
یه دستی جلوی چشمام قرار گرفت
نگاهی به طرف کردم با دیدن پسر عموم هری دلم ریخت...
_اینجایی؟
پوزخند تلخی زدم..
کاش میدونستی تو دلم چه آتیشیه...لی نو..نجاتم بده...
لی نو:چرا نباشم؟به هر حال نامزدی شوهر دختر عموم عشق اولمه...
_خوب زخم زبون میزنی
لی نو:ناراحت شدی؟چقدر اونقدری هست که قلب من آروم شه؟
_کارما!
ببین چطور باهم داریم میسوزیم
لی نو:تو با قاتل عموم ازدواج کردی
_توام داشتی بهم ت...جاوز میکردی!
لی نو:من بلایی سرت نیوردم ولی
_بیخیال...خوشحال باش من محکوم به تنهاییم!
آهنگ آرومی نواخته شد...
صدای پیانو و ویالون...هارمونی خاصی داشت...لینو چشماش برقی زد و دستش رو سمتم دراز کرد
لی نو:افتخار یه رقص رو بهم میدی؟
میخواستم بگم نه میخواستم بگم از اینکه دستت به تنم میخوره چندشم میشه اما با دیدن تهیونگ و رائل که باهم دارن اون وسط خوش و خرم میرقصن عقلم یاری نکرد دستش رو گرفتم و رفتیم وسط
دستش رو دور کمرم گذاشت
سرم رو روی شونش گذاشتم و
همراه با ریتم بدنمون رو تکون میدادیم...
بعد از رقص از وسط رفتیم کنار
سریع لیت اومد پیشم لبخند گشادی تحویلم داد
لیا:اون کی بود باهاش رقصیدی؟
_پسر عموم
لیا:اووووو خب دیدیش؟
_:کی رو.
لیا:تهیونگ داشت منفجر میشد
_به درک برام مهم نیست
با صدای تهیونگ همه توجه ها سمت اون برگشت...
تهیونگ:مستر ...لیدی از اینکه امشب اینجایید ممنونم...
امشب اینجا جمع شدیم که توی حضور شما از فرشته زیبام(اشاره به رائل)خواستگاری کنم
یهو یکی از دوست های تهیونگ داد زد اینبار حواس ها سمت اون رفت
+پسر احمقی؟
میخوای زنت رو ول کنی؟
اگه میخوای ازش جدا شدی بگو
من خیلی دوست دارم باهاش ازدواج کنم
تهیونگ قرمز سرفه ای کرد و ادامه داد
ته:رائل فرشتم افتخار میدی ادامه عمرم رو در کنار تو بگذرونم؟
رائل:دوق زده_
البته ددی البته
البته رو با داد گفت جوری که از شدت مسخره بودنش کل جمع زدن زیر خنده....تهیونگ انگشتر یاقوت رو از جعبه در آورد و انگشتش کرد...همه چیز تمومه امشب روحم....قلبم....همه باهم مردن....
(_____k_______)
اینم از پارت جدید توت فرنگی هام🍓🫠
___________________
به جاهایی که تهیونگ و رائل
رفته بودن خیره شده بودم که
یه دستی جلوی چشمام قرار گرفت
نگاهی به طرف کردم با دیدن پسر عموم هری دلم ریخت...
_اینجایی؟
پوزخند تلخی زدم..
کاش میدونستی تو دلم چه آتیشیه...لی نو..نجاتم بده...
لی نو:چرا نباشم؟به هر حال نامزدی شوهر دختر عموم عشق اولمه...
_خوب زخم زبون میزنی
لی نو:ناراحت شدی؟چقدر اونقدری هست که قلب من آروم شه؟
_کارما!
ببین چطور باهم داریم میسوزیم
لی نو:تو با قاتل عموم ازدواج کردی
_توام داشتی بهم ت...جاوز میکردی!
لی نو:من بلایی سرت نیوردم ولی
_بیخیال...خوشحال باش من محکوم به تنهاییم!
آهنگ آرومی نواخته شد...
صدای پیانو و ویالون...هارمونی خاصی داشت...لینو چشماش برقی زد و دستش رو سمتم دراز کرد
لی نو:افتخار یه رقص رو بهم میدی؟
میخواستم بگم نه میخواستم بگم از اینکه دستت به تنم میخوره چندشم میشه اما با دیدن تهیونگ و رائل که باهم دارن اون وسط خوش و خرم میرقصن عقلم یاری نکرد دستش رو گرفتم و رفتیم وسط
دستش رو دور کمرم گذاشت
سرم رو روی شونش گذاشتم و
همراه با ریتم بدنمون رو تکون میدادیم...
بعد از رقص از وسط رفتیم کنار
سریع لیت اومد پیشم لبخند گشادی تحویلم داد
لیا:اون کی بود باهاش رقصیدی؟
_پسر عموم
لیا:اووووو خب دیدیش؟
_:کی رو.
لیا:تهیونگ داشت منفجر میشد
_به درک برام مهم نیست
با صدای تهیونگ همه توجه ها سمت اون برگشت...
تهیونگ:مستر ...لیدی از اینکه امشب اینجایید ممنونم...
امشب اینجا جمع شدیم که توی حضور شما از فرشته زیبام(اشاره به رائل)خواستگاری کنم
یهو یکی از دوست های تهیونگ داد زد اینبار حواس ها سمت اون رفت
+پسر احمقی؟
میخوای زنت رو ول کنی؟
اگه میخوای ازش جدا شدی بگو
من خیلی دوست دارم باهاش ازدواج کنم
تهیونگ قرمز سرفه ای کرد و ادامه داد
ته:رائل فرشتم افتخار میدی ادامه عمرم رو در کنار تو بگذرونم؟
رائل:دوق زده_
البته ددی البته
البته رو با داد گفت جوری که از شدت مسخره بودنش کل جمع زدن زیر خنده....تهیونگ انگشتر یاقوت رو از جعبه در آورد و انگشتش کرد...همه چیز تمومه امشب روحم....قلبم....همه باهم مردن....
(_____k_______)
اینم از پارت جدید توت فرنگی هام🍓🫠
۱۲.۰k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.