دو پارتی فلیکس:) p2
وقتی بهت خیانت می کنه اما پشیمون میشه 💫
در حال نگاه کردن به جزئیات باغ بودی که تونستی شخصی آشنا رو از روی شیشه پنجره ببینی.
سریع سرت رو برگردوندی که با دیدن فرد مو بور مقابلت شکت بیشتر شد.
وقتی شخص سرش رو چرخوند شکت به واقعیت تبدیل شد. اون فلیکس بود. در حالیکه داشت با یه دختر می رقصید و باهاش حرف میزد.
قلبت انگار دیگه نمی تپید.
فلیکس بهت دروغ گفته و بهت خیانت کرده بود.
فلیکس در حال صحبت با دختر مقابلش بود که چشمش به تو افتاد و خنده از روی صورتش محو شد و به سمتت نزدیک شد. تعجب کرده بود که توی پارتی چیکار می کنی.
مقابلت ایستاد که بغض کردی و محکم هلش دادی و با تمام سرعت از بار خارج شدی و شروع به دویدن به سمت پارکینگ کردی که فلیکس هم به دنبالت اومد و محکم دستت رو گرفت و گفت: ا/ت من..
با فریاد گفتی: تو چی فلیکس؟ تو چی؟ متاسفی؟
فلیکس بغض کرد و گفت: خواهش می کنم یه فرصت دوباره بهم بده. جبران می کنم.
در حالی که اشک می ریختی گفتی: یه فرصت دوباره؟
فلیکس همون موقع محکم بغلت کرد و اشک هاش سرازیر شد و گفت:خواهش می کنم منو ببخش. اشتباه کردم.
گفتی: ازت متنفرم فلیکس.
فلیکس اما گفت: من عاشقتم ا/ت. من عاشقتم.
آروم گفتی: بیا جدا شیم.
فلیکس با عجز گفت: یه فرصت دیگه. خواهش می کنم.
چشم هاتو بستی. نمی دونستی باید چیکار کنی. اما تو به فلیکس نیاز داشتی. تصمیم گرفتی چیزی نگی و فقط بزاری فلیکس گریه کنه. بعدا هم می تونستید دعوا کنید.
در حال نگاه کردن به جزئیات باغ بودی که تونستی شخصی آشنا رو از روی شیشه پنجره ببینی.
سریع سرت رو برگردوندی که با دیدن فرد مو بور مقابلت شکت بیشتر شد.
وقتی شخص سرش رو چرخوند شکت به واقعیت تبدیل شد. اون فلیکس بود. در حالیکه داشت با یه دختر می رقصید و باهاش حرف میزد.
قلبت انگار دیگه نمی تپید.
فلیکس بهت دروغ گفته و بهت خیانت کرده بود.
فلیکس در حال صحبت با دختر مقابلش بود که چشمش به تو افتاد و خنده از روی صورتش محو شد و به سمتت نزدیک شد. تعجب کرده بود که توی پارتی چیکار می کنی.
مقابلت ایستاد که بغض کردی و محکم هلش دادی و با تمام سرعت از بار خارج شدی و شروع به دویدن به سمت پارکینگ کردی که فلیکس هم به دنبالت اومد و محکم دستت رو گرفت و گفت: ا/ت من..
با فریاد گفتی: تو چی فلیکس؟ تو چی؟ متاسفی؟
فلیکس بغض کرد و گفت: خواهش می کنم یه فرصت دوباره بهم بده. جبران می کنم.
در حالی که اشک می ریختی گفتی: یه فرصت دوباره؟
فلیکس همون موقع محکم بغلت کرد و اشک هاش سرازیر شد و گفت:خواهش می کنم منو ببخش. اشتباه کردم.
گفتی: ازت متنفرم فلیکس.
فلیکس اما گفت: من عاشقتم ا/ت. من عاشقتم.
آروم گفتی: بیا جدا شیم.
فلیکس با عجز گفت: یه فرصت دیگه. خواهش می کنم.
چشم هاتو بستی. نمی دونستی باید چیکار کنی. اما تو به فلیکس نیاز داشتی. تصمیم گرفتی چیزی نگی و فقط بزاری فلیکس گریه کنه. بعدا هم می تونستید دعوا کنید.
۵.۷k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.