part 4
در عین راه رفتن داشتن با هم حرف میزدن...
خب..اسمت چیه؟!
-جونگ کوک..جئون جونگ کوک...و شما؟!
کیم تهیونگ.
کوک لبخندی زد و به رو به روش خیره شد...
-شما همیشه به اون بار میاید..ولی همیشه تنهایید..با کسی تو رابطه نیستید؟!
حس بدی گرفت از حرفش و سریع برگشت تا درستش کنه...
-یعنی...اگه دوست دارید جواب بد...
نه...با کسی تو رابطه نیستم!
جونگ کوک سرشو انداخت پایینو به راهش ادامه داد...تعجب کرده بود که چطوری مردی به زیباییه اون تو رابطه نبوده!
-خب..خونه من از اینوره..
عا..باشه..ممنون که اومدی باهام..خدافظ!
از هم خدافظی کردن و رفتن...تهیونگ توی راه خونه داشت به کوک فکر میکرد...داشت کم کم باور میکرد که عاشق اون پسر شده..
داشت باور میکرد که قراره دیگه تنها نباشه و برای خودش یه شریک داشته باشه...
ولی آیا گرایش کوک هم مثل تهیونگه؟!
قبولش میکنه؟!
با همین سوالا توی ذهنش به خونه رسید و خودش رو رو تخت پرت کرد و همونطوری خوابش برد...
گیلیلیی حمایت🚬
خب..اسمت چیه؟!
-جونگ کوک..جئون جونگ کوک...و شما؟!
کیم تهیونگ.
کوک لبخندی زد و به رو به روش خیره شد...
-شما همیشه به اون بار میاید..ولی همیشه تنهایید..با کسی تو رابطه نیستید؟!
حس بدی گرفت از حرفش و سریع برگشت تا درستش کنه...
-یعنی...اگه دوست دارید جواب بد...
نه...با کسی تو رابطه نیستم!
جونگ کوک سرشو انداخت پایینو به راهش ادامه داد...تعجب کرده بود که چطوری مردی به زیباییه اون تو رابطه نبوده!
-خب..خونه من از اینوره..
عا..باشه..ممنون که اومدی باهام..خدافظ!
از هم خدافظی کردن و رفتن...تهیونگ توی راه خونه داشت به کوک فکر میکرد...داشت کم کم باور میکرد که عاشق اون پسر شده..
داشت باور میکرد که قراره دیگه تنها نباشه و برای خودش یه شریک داشته باشه...
ولی آیا گرایش کوک هم مثل تهیونگه؟!
قبولش میکنه؟!
با همین سوالا توی ذهنش به خونه رسید و خودش رو رو تخت پرت کرد و همونطوری خوابش برد...
گیلیلیی حمایت🚬
۵.۵k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.