مدرسه جاسوسی
مدرسه جاسوسی
part ⁶
ولی راحت شدم از دستشا استاد جئون که یجا تنها بود یعنی رفتارش با عشقشم همینجوریه دوست دختر داره یعنی خوش بحال دوست دخترش....وایسا چی دارم میگممم اصلا به من چه ......تو همین فکرا بودم که یهو صدای جیغ اومد ایزول بود سریع رفتم پیشش
هانول:چیشده ایزول
ایزول:تهیونگ بهم در خواست دوستی داد
هانول:باشه اروم باش همه فهمیدن ابروی استاد کیم و بردی
ایزول:عررررررر
هانول:خیل خب بشین یجا اهاااا...ببهشید استاد کیم
تهیونگ:چاگیا ارامش خودتو حفظ کن
ایزول:جیغغغع
هانول:عهه ایزول اروم باش
(پرش زمانی به شب)
ایزول:هانول هانول
هانول:چیه
ایزول:امشب قراره با تهیونگ بریم بیرون گفت توهم بیای
هانول :خب باشه لباس چی بپوشیم؟
ایزول:من اینو میپوشم تو اینو
هانول:باشه ................خب من امدممم
ایزول:منمممم
هانول:بریم
تهیونگ:سلام چاگیا
ایزول:سلام چاگیا
هانول:سلام
تهیونگ:سلام
هانول:استاد کیم
تهیونگ:بله
هانول:استاد جئون دوست دختر داره؟
تهیونگ:چرا برات سواله
هانول:هیچی همین جوری
تهیونگ:راستش قبلا داشت یه دختره تازه اونده بود به مدرسه و جونگکوکم ازش خوشس اومد بعد یه مدت جونگکوک بهش پیشنهاد داد اونم قبول کرد ولی یه روز تموم اطلاعات سازمان لو رفت اخرش فهمیدن جاسوس نفوذی داریم بعدش معلوم شد اون لونا بوده جونگکوک نابود شد وقتی ازش پرسید چرا ازش سوء استفاده کرده اونم گفت از اولم دوسش نداشته همه اینا جزو نقشه اش بوده برای همین جونگکوک نابود شد دیگه به هیچکس اعتماد نکرد
هانول:چه قدر بد برای همین انقدر سرده
تهیونگ:اره
ایزول:هیچ وقت فکر نمیکردم استاد جئونم عاشق بشه
تهیونگ:اینجوری نگو اون خیلی مهربونه
هانول:من دیگه خسته شدم میرم بخوابم
تهیونگ و ایزول:باشه برو شب بخیر
رفتم سمت خوابگاه واقعا باورم نمیشه حالا که بهش فکر میکنم حق داره اتقدر سرد رفتار کنه...
(۳ ماه بعد)
امروز وقتشه بریم ماموریت وسایلمو جمع کردم ساعت ۸ باید راه میفتادیم ساعت ۶ بود فعلا وقت داشتم پس تصمیم گرفتم زنگ بزنم به دوستم لنا
هانول:سلام لنا
لنا:هانول خودتی کجایی چند روزه غیب شدی
هانول:اره خودمم تو مدرسه جاسوسیم
لنا:شوخیت گرفته
هانول:نه بزار برات توضیح بدم(ماجرا رو گفت)
لنا:واقعا چه قدر باحالللل کاشکی منم پیشت بودم
هانول:اره کاشکی من دیگه باید برم داریم میریم ماموریت
لنا:باشه برو هر چی شد بهم بگیا بای
هانول:بای
تلفنم و قطع کردم ساعت ۸ بود چمدونمو ور داشتم و رفتم پایین که یهو....
part ⁶
ولی راحت شدم از دستشا استاد جئون که یجا تنها بود یعنی رفتارش با عشقشم همینجوریه دوست دختر داره یعنی خوش بحال دوست دخترش....وایسا چی دارم میگممم اصلا به من چه ......تو همین فکرا بودم که یهو صدای جیغ اومد ایزول بود سریع رفتم پیشش
هانول:چیشده ایزول
ایزول:تهیونگ بهم در خواست دوستی داد
هانول:باشه اروم باش همه فهمیدن ابروی استاد کیم و بردی
ایزول:عررررررر
هانول:خیل خب بشین یجا اهاااا...ببهشید استاد کیم
تهیونگ:چاگیا ارامش خودتو حفظ کن
ایزول:جیغغغع
هانول:عهه ایزول اروم باش
(پرش زمانی به شب)
ایزول:هانول هانول
هانول:چیه
ایزول:امشب قراره با تهیونگ بریم بیرون گفت توهم بیای
هانول :خب باشه لباس چی بپوشیم؟
ایزول:من اینو میپوشم تو اینو
هانول:باشه ................خب من امدممم
ایزول:منمممم
هانول:بریم
تهیونگ:سلام چاگیا
ایزول:سلام چاگیا
هانول:سلام
تهیونگ:سلام
هانول:استاد کیم
تهیونگ:بله
هانول:استاد جئون دوست دختر داره؟
تهیونگ:چرا برات سواله
هانول:هیچی همین جوری
تهیونگ:راستش قبلا داشت یه دختره تازه اونده بود به مدرسه و جونگکوکم ازش خوشس اومد بعد یه مدت جونگکوک بهش پیشنهاد داد اونم قبول کرد ولی یه روز تموم اطلاعات سازمان لو رفت اخرش فهمیدن جاسوس نفوذی داریم بعدش معلوم شد اون لونا بوده جونگکوک نابود شد وقتی ازش پرسید چرا ازش سوء استفاده کرده اونم گفت از اولم دوسش نداشته همه اینا جزو نقشه اش بوده برای همین جونگکوک نابود شد دیگه به هیچکس اعتماد نکرد
هانول:چه قدر بد برای همین انقدر سرده
تهیونگ:اره
ایزول:هیچ وقت فکر نمیکردم استاد جئونم عاشق بشه
تهیونگ:اینجوری نگو اون خیلی مهربونه
هانول:من دیگه خسته شدم میرم بخوابم
تهیونگ و ایزول:باشه برو شب بخیر
رفتم سمت خوابگاه واقعا باورم نمیشه حالا که بهش فکر میکنم حق داره اتقدر سرد رفتار کنه...
(۳ ماه بعد)
امروز وقتشه بریم ماموریت وسایلمو جمع کردم ساعت ۸ باید راه میفتادیم ساعت ۶ بود فعلا وقت داشتم پس تصمیم گرفتم زنگ بزنم به دوستم لنا
هانول:سلام لنا
لنا:هانول خودتی کجایی چند روزه غیب شدی
هانول:اره خودمم تو مدرسه جاسوسیم
لنا:شوخیت گرفته
هانول:نه بزار برات توضیح بدم(ماجرا رو گفت)
لنا:واقعا چه قدر باحالللل کاشکی منم پیشت بودم
هانول:اره کاشکی من دیگه باید برم داریم میریم ماموریت
لنا:باشه برو هر چی شد بهم بگیا بای
هانول:بای
تلفنم و قطع کردم ساعت ۸ بود چمدونمو ور داشتم و رفتم پایین که یهو....
۷.۹k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.