رمان :بچه های من
رمان :بچه های من
عضو هشتم
بابا:باشه منتظرم
رفتم سمت حموم و به دوش پنج دقیقه ای گرفتم اومد رفتم سمت کمدی که گوشه ی اتاق بود در از لباس مجلسی بود
یکی از خوشگل هاشو در آوردم و پوشیدم و یه آرایش لایت کردم و موهام رو گوجه ای بستم خودمو تو آینه نگاه کردم چقدر خوشگل شدم راستش خیلی شبیه مامانمم درسته باهاش نمیسازم اما واقعاً خوشگله
دست از افکارم کشیدم و رفتم پایین که دیدم جکسون رو مبل نشسته
از زبون جکسون
توی گوشیم بودم که با صدای کفش برگشتم سمت پله ها یه لحظه قلبم از این همه زیبایی وایساد داشتم نگاش میکردم که با صداش به خودم اومدم
ریحانا:اگه نگاه کردنات تموم شد بریم ؟
جکسون:بریم بابات هم تو ماشین منتظره.....راستی خوشگل شدی
ریحانا: میدونم نیازی به گفتنش نبود
جکسون:از خود راضی
از زبون ریحانا
وقتی جکسون رو دیدم قلبم شروع کرد به تند زدن خیلی خوشتیپ شده بود
چی دارم میگم این چند ساعت پیش داشت به من تجاوز میکرد خیلی خرم
عضو هشتم
بابا:باشه منتظرم
رفتم سمت حموم و به دوش پنج دقیقه ای گرفتم اومد رفتم سمت کمدی که گوشه ی اتاق بود در از لباس مجلسی بود
یکی از خوشگل هاشو در آوردم و پوشیدم و یه آرایش لایت کردم و موهام رو گوجه ای بستم خودمو تو آینه نگاه کردم چقدر خوشگل شدم راستش خیلی شبیه مامانمم درسته باهاش نمیسازم اما واقعاً خوشگله
دست از افکارم کشیدم و رفتم پایین که دیدم جکسون رو مبل نشسته
از زبون جکسون
توی گوشیم بودم که با صدای کفش برگشتم سمت پله ها یه لحظه قلبم از این همه زیبایی وایساد داشتم نگاش میکردم که با صداش به خودم اومدم
ریحانا:اگه نگاه کردنات تموم شد بریم ؟
جکسون:بریم بابات هم تو ماشین منتظره.....راستی خوشگل شدی
ریحانا: میدونم نیازی به گفتنش نبود
جکسون:از خود راضی
از زبون ریحانا
وقتی جکسون رو دیدم قلبم شروع کرد به تند زدن خیلی خوشتیپ شده بود
چی دارم میگم این چند ساعت پیش داشت به من تجاوز میکرد خیلی خرم
۶.۲k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.