شاید تا همیشه
#رمان
#رمان_عاشقانه
پارت بیست و یکم
رامش
پس از بحث های طولانی بین منو این چهارتا قزمیت تصمیم بر این گرفته شد که به بازار برم و دلارام مدتی نوکریمو بکنه... یاه یاه😂
کوتاه بگم ساعت چهار رفته باشیم خرید هفت زدیم بیرون... چون دلارام خانوم سخت پسند تشریف دارن
روی تختم نشسته بودم و مثل مادر مرده ها به لباس بلند و سفیدی که سلیقه دلارام و ساحل بود نگاه می کردم
ــ اَی من چیزیدم تو دهنتون با این سلیقتون... کاش میزاشتید همون مشکیه رو بر میداشتم
مها ــ خفه بمیررررر روانی... کاش میزاشتید همون مشکیه رو بر میداشتم... هی میخوام فحش ندم
به چهارتاشون که مثل اجل معلق وایساده بودن بالا سرم تا لباشمو بپوشم نگاه کردم
ــ هانننن؟!
کیان ــ دختر گلم بپر لباستو بپوش آرایشت مونده
ــ من براتون آرایش میرینم
دلارام با حرص گفت ــ رامش تاسه میشمرم... اگه لباسات تنت نبود خودمون وارد عمل میشیم
خب خر نیستم و تهدیدشو جدی نگیرم چون دلارام به طرز فجیعی وقتی عصبانی میشه ترسناک میشه
ــ باشه نوکر عزیزم ولی فقط همین دفعه
...
در آرایشگاه منتظر این دختره چیز شدییم و هی به هم نگاه می کردیم
ماهان ــ دارم نگرانش میشم
خب خیلی وقت بود ماهان گفته بود که رسیده و عسل بامو باید بیاد بیرون
مها ــ نترس داداش الان حتما یا استرس داره یا لباساشو گم کرده
ماهان ــ شماها رو راه نمیدن چرا؟
دلارام خندیدو گفت ــ چون آرایشگر هر پنج تامونو میشناسه و به خاطر خرابکاری قبلی که تو آرایشگاش کردیم رامون نمیده
عرفان داداش ماهان قهقه اش رفت رو هوا
آی این عرفانه رو مخمه آی رو مخمه
یهو در آرایشگا باز شدو عسل و مامانش اومدن بیرون
ولی دلم به حال طفلکی ها سوخت بسکه فیلمبردار حتی مدل پلک دادن بهشون داد
مها سینه ستبر کردو رو به ماهان گفت ــ خب ماخان داداش منو این چهارتا سوسک توله این مربامونو تحویلت میدیم اما... اما اونروزی که بفهمم بچم تو 21 سالگی...
عسل که فهمید مها میخواد زر اضافه بزنه زد تو پهلوشو گفت ــ نگران نباش تو باید یکی مولظب خودت باشه
اینو که گفت هر پنجتامون زدیم زیر خنده و مها پوکر فیس نگامون میکرد
اییی چرا این عرعان داره همچین مهارو نگاه می کنه؟! شیطونه میگه برم همچین بزنمش تو که دیگه زن گیرش نیاد! مرتیکه... رامش فحش نده آروم باش
نفس عمیق کشیدمو رو به کیان گفتم ــ کیا سویچو بده بریم
کیان سویچ ماشینشو پرتاب کرد که تو هوا گرفتمش و پریدم پشت فرمون
.....
پشت سر ماهانو عسل وارد باغ تالار شدییم و هی مسخره با، ی در میاوردیم
ساحل صداشو برد بالا گفت ــ دوستان گرام لطفا همه بعد از من بگید ایشالا مبارکش باد
صداشو صاف کردو گفت ــ عروس چقدر عنتره
همه یه صدا گفتن ایشالا مبارکش باد
ساحل ــ دوماد از اون بدتره
بقیه ــ ایشالا مبارکش باد
...
#رمان_عاشقانه
پارت بیست و یکم
رامش
پس از بحث های طولانی بین منو این چهارتا قزمیت تصمیم بر این گرفته شد که به بازار برم و دلارام مدتی نوکریمو بکنه... یاه یاه😂
کوتاه بگم ساعت چهار رفته باشیم خرید هفت زدیم بیرون... چون دلارام خانوم سخت پسند تشریف دارن
روی تختم نشسته بودم و مثل مادر مرده ها به لباس بلند و سفیدی که سلیقه دلارام و ساحل بود نگاه می کردم
ــ اَی من چیزیدم تو دهنتون با این سلیقتون... کاش میزاشتید همون مشکیه رو بر میداشتم
مها ــ خفه بمیررررر روانی... کاش میزاشتید همون مشکیه رو بر میداشتم... هی میخوام فحش ندم
به چهارتاشون که مثل اجل معلق وایساده بودن بالا سرم تا لباشمو بپوشم نگاه کردم
ــ هانننن؟!
کیان ــ دختر گلم بپر لباستو بپوش آرایشت مونده
ــ من براتون آرایش میرینم
دلارام با حرص گفت ــ رامش تاسه میشمرم... اگه لباسات تنت نبود خودمون وارد عمل میشیم
خب خر نیستم و تهدیدشو جدی نگیرم چون دلارام به طرز فجیعی وقتی عصبانی میشه ترسناک میشه
ــ باشه نوکر عزیزم ولی فقط همین دفعه
...
در آرایشگاه منتظر این دختره چیز شدییم و هی به هم نگاه می کردیم
ماهان ــ دارم نگرانش میشم
خب خیلی وقت بود ماهان گفته بود که رسیده و عسل بامو باید بیاد بیرون
مها ــ نترس داداش الان حتما یا استرس داره یا لباساشو گم کرده
ماهان ــ شماها رو راه نمیدن چرا؟
دلارام خندیدو گفت ــ چون آرایشگر هر پنج تامونو میشناسه و به خاطر خرابکاری قبلی که تو آرایشگاش کردیم رامون نمیده
عرفان داداش ماهان قهقه اش رفت رو هوا
آی این عرفانه رو مخمه آی رو مخمه
یهو در آرایشگا باز شدو عسل و مامانش اومدن بیرون
ولی دلم به حال طفلکی ها سوخت بسکه فیلمبردار حتی مدل پلک دادن بهشون داد
مها سینه ستبر کردو رو به ماهان گفت ــ خب ماخان داداش منو این چهارتا سوسک توله این مربامونو تحویلت میدیم اما... اما اونروزی که بفهمم بچم تو 21 سالگی...
عسل که فهمید مها میخواد زر اضافه بزنه زد تو پهلوشو گفت ــ نگران نباش تو باید یکی مولظب خودت باشه
اینو که گفت هر پنجتامون زدیم زیر خنده و مها پوکر فیس نگامون میکرد
اییی چرا این عرعان داره همچین مهارو نگاه می کنه؟! شیطونه میگه برم همچین بزنمش تو که دیگه زن گیرش نیاد! مرتیکه... رامش فحش نده آروم باش
نفس عمیق کشیدمو رو به کیان گفتم ــ کیا سویچو بده بریم
کیان سویچ ماشینشو پرتاب کرد که تو هوا گرفتمش و پریدم پشت فرمون
.....
پشت سر ماهانو عسل وارد باغ تالار شدییم و هی مسخره با، ی در میاوردیم
ساحل صداشو برد بالا گفت ــ دوستان گرام لطفا همه بعد از من بگید ایشالا مبارکش باد
صداشو صاف کردو گفت ــ عروس چقدر عنتره
همه یه صدا گفتن ایشالا مبارکش باد
ساحل ــ دوماد از اون بدتره
بقیه ــ ایشالا مبارکش باد
...
۱.۳k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.