فیک همسر کوک ف2 P2
آیو: یعنی الان میری«لوس»
کوک: آره
آیو: حداقل یه بقل خدافظی میدی
و آیو کوک رو بغل کرد و یهویی لب کوک رو بوسید که همون لحظه روزی رسید و اونا رو دید و کوک از آیو جدا شد
کوک: روزی اینطور که فکر میکنی نیست
روزی: خفه شو خفه شو خفه شووووو«داد بیداد»
آیو : عشقم ایشون کیه
کوک: عشقم؟!
ات: دمت گرم کوکی«بغض»
و ات سریع یه تاکسی گرفت و رف خونه عضا
کوک: دارم برات
و رفت تو ماشین و فقط گاز میداد و رفت خونه اعضا و رفت داخل
کوک: روزی کجاست؟!
تهیونگ: کوک...تو چطور تونستی؟!
کوک: بخدا من«که شوگا یه سیلی بهش زد»
شوگا:یبار دیگه اسم روزی یو تو دهن کوفتیت بیاری خونتو میریزم«عصبی»
نامجون: بسه«داد»
و روزی با عصبانیت رفت سمت در خروج که کوک اومد جلوی روزی
روزی: کوک برو کنار
کوک: روزی بزار برات توضیح بدم
روزی: ولم کن «همه حرفای روزی با داد و جیغ بود» یه بار مچتو گرفتم بست نبود ها؟!«درحال حرف زدن نشست»هق هق من چه هق گناهی کردم ها؟ من چی کم داشتم؟!
شوگا: روزی پاشو«ناراحت»
روزی: من چه گناهی داشتم هق هق من چی کم داشتم هق اصن دیدی من جز تو به پسر دیگه ای نگاه کنم اگه دیدی بگو ک.صکش گوه میخوری هق
شوگا: روزی لطفا بلند شو
و شوگا روزی رو بلند کرد و برد تو اتاق خودش و گذاشتش رو تختش که بخوابه
شوگا ویو
وقتی روزی گف چه اتفاقی افتاده خونم جوش اومد و کوک اومد و روزی اینطوری حرف زد بردمش داخل اتاقم که بخوابه...سرشو گذاشتم رو پام و متوجه شدم شلوارم خیس شده فهمیدم اشکای روزیه انقدر سرشو ماساژ دادم که خوابش برد و رفتم پایین که کوکو دیدم
شوگا: برای اجرای 3 هفته بعد میای ولی سمت روزی نمیری
کوک: ترخدا بزارین توضیح بدم «گریه»
شوگا: برو برای آیو توضیح بده
و یه تنه به کوک زد و رف کوک هم همونجا نشست گریه کرد
کوک: خدا لعنتت کنه آیو«گریه»
و بعد چند مین هم کوک رفت خونه خودش
ویو روزی
شوگا انقدر سرمو ماساژ داد که خوابم برد و بیدار شدم ساعت 5عصر بود.
رفتم ماشینمو برداشتم و بی هدف گاز میدادم که گفتم فعلا برم ویلا الینا پس رفتم خونش
الینا: سلام روزی خوبی
روزی: نه..اصلا خوب نیستم
الینا: بیا داخل توضیح بده
و روزی امد داخل و نشست رو مبل و همه چی رو گف
روزی: گفتم توهم که کلی ویلا داری و....
الینا: وایسا «و رفت یه کلید از قفسه اورد داد به روزی» ببین روزی این کلید اون ویلا اس که پارسال توش تولدم رو گرفتیم برو اونجا
روزی: الینا من چطور ازت تشکر کنم«بغض»
الینا: نیاز به تشکری نیست الانم زود برو الان اعضا یا کوک میان اینجا
روزی: مرسی الینا مرسی
و روزی بدو بدو رفت تو ماشین و سوییچ انداخت و رفت ویلا
روزی ویو
واقعا الینا خیلی کمکم کرد اگه اون نبود من الان چند ماه گم گور نمیشدم. تو فکر حال خودم بودم که گوشیم زنگ خورد...اون....
خماری
شرط
نداره
کوک: آره
آیو: حداقل یه بقل خدافظی میدی
و آیو کوک رو بغل کرد و یهویی لب کوک رو بوسید که همون لحظه روزی رسید و اونا رو دید و کوک از آیو جدا شد
کوک: روزی اینطور که فکر میکنی نیست
روزی: خفه شو خفه شو خفه شووووو«داد بیداد»
آیو : عشقم ایشون کیه
کوک: عشقم؟!
ات: دمت گرم کوکی«بغض»
و ات سریع یه تاکسی گرفت و رف خونه عضا
کوک: دارم برات
و رفت تو ماشین و فقط گاز میداد و رفت خونه اعضا و رفت داخل
کوک: روزی کجاست؟!
تهیونگ: کوک...تو چطور تونستی؟!
کوک: بخدا من«که شوگا یه سیلی بهش زد»
شوگا:یبار دیگه اسم روزی یو تو دهن کوفتیت بیاری خونتو میریزم«عصبی»
نامجون: بسه«داد»
و روزی با عصبانیت رفت سمت در خروج که کوک اومد جلوی روزی
روزی: کوک برو کنار
کوک: روزی بزار برات توضیح بدم
روزی: ولم کن «همه حرفای روزی با داد و جیغ بود» یه بار مچتو گرفتم بست نبود ها؟!«درحال حرف زدن نشست»هق هق من چه هق گناهی کردم ها؟ من چی کم داشتم؟!
شوگا: روزی پاشو«ناراحت»
روزی: من چه گناهی داشتم هق هق من چی کم داشتم هق اصن دیدی من جز تو به پسر دیگه ای نگاه کنم اگه دیدی بگو ک.صکش گوه میخوری هق
شوگا: روزی لطفا بلند شو
و شوگا روزی رو بلند کرد و برد تو اتاق خودش و گذاشتش رو تختش که بخوابه
شوگا ویو
وقتی روزی گف چه اتفاقی افتاده خونم جوش اومد و کوک اومد و روزی اینطوری حرف زد بردمش داخل اتاقم که بخوابه...سرشو گذاشتم رو پام و متوجه شدم شلوارم خیس شده فهمیدم اشکای روزیه انقدر سرشو ماساژ دادم که خوابش برد و رفتم پایین که کوکو دیدم
شوگا: برای اجرای 3 هفته بعد میای ولی سمت روزی نمیری
کوک: ترخدا بزارین توضیح بدم «گریه»
شوگا: برو برای آیو توضیح بده
و یه تنه به کوک زد و رف کوک هم همونجا نشست گریه کرد
کوک: خدا لعنتت کنه آیو«گریه»
و بعد چند مین هم کوک رفت خونه خودش
ویو روزی
شوگا انقدر سرمو ماساژ داد که خوابم برد و بیدار شدم ساعت 5عصر بود.
رفتم ماشینمو برداشتم و بی هدف گاز میدادم که گفتم فعلا برم ویلا الینا پس رفتم خونش
الینا: سلام روزی خوبی
روزی: نه..اصلا خوب نیستم
الینا: بیا داخل توضیح بده
و روزی امد داخل و نشست رو مبل و همه چی رو گف
روزی: گفتم توهم که کلی ویلا داری و....
الینا: وایسا «و رفت یه کلید از قفسه اورد داد به روزی» ببین روزی این کلید اون ویلا اس که پارسال توش تولدم رو گرفتیم برو اونجا
روزی: الینا من چطور ازت تشکر کنم«بغض»
الینا: نیاز به تشکری نیست الانم زود برو الان اعضا یا کوک میان اینجا
روزی: مرسی الینا مرسی
و روزی بدو بدو رفت تو ماشین و سوییچ انداخت و رفت ویلا
روزی ویو
واقعا الینا خیلی کمکم کرد اگه اون نبود من الان چند ماه گم گور نمیشدم. تو فکر حال خودم بودم که گوشیم زنگ خورد...اون....
خماری
شرط
نداره
۳.۸k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.