بدون تو نمیتونم. پارت11
یونا خودشو قشنگ برد تو یه ریم و یه ریم بغلش کرد
یه ریم: دوست داری؟
یونا: اره... ایی
یه ریم: بزار برم ببینم قرص دارم
یونا: نه نمیخواد
یه ریم: مطمئنی؟
یونا: اره فقط کنارم باش
یه ریم: باشه نفسم... بخواب
یونا: اخه باید بریم دانشگاه... واییی بدبخت شدمم
یه ریم: چراا
یونا: باید وسایلامو جمع کنم امروز داریم میریم اردوو
یه ریم: من وسیله دارم
یونا: من چیی؟
یه ریم: من همچی دارم برات
یونا: واقعا؟
یه ریم: اره
یونا اروم بوسه ای به لب یه ریم زد و سرشو تو گردنش فرو برد
یه ریم: تحریکم نکن
یونا: تحریک شی نمیتونی کاری کنی
یه ریم: تحریک شم هیچی برام مهم نیست
یونا از یه ریم فاصله گرفت
یه ریم: ترسیدی جوجه؟
یونا: اره(کیوت)
یه ریم: وایی میخوام بوقولمتت
یونا: نمیذارم
یه ریم: دست تو نیست
یهو یه ریم سمت لبای یونا حمله ور شد و محکم م. ی. م. ک. ی. د که طمع خونو حس کرد
یونا: اخ ببین چیکار کردیی
یه ریم: اشکالی نداره.. پاشو دانشگاه دیر شد
یونا: اوف باشه
برای دانشگاه اماده شدن و یه ریم وسایل لازمو جمع کرد یونا هم کاراشو انجام داد.
یه ریم: بریم؟
یونا: اره
پرش دانشگاه
یونا و یه ریم دست همو گرفتن و وارد دانشگاه شدن
یونا: سلام خانم کیم
خ. ک: سلام عزیزم... اووو مبارکه
یونا: ممنونم
خ. ک: بهتر نیست منو بورام صدا کنی؟(اره همون بورامه که استاد دانشگاه شده)
یونا: نه ممنون
رفتن سمت بقیه
بورام: خب بچه ها... حرکت میکنیم برین سوار اتوبوس بشین
یونا: میشه منو و یه ریم پیش هم بشینیم؟
یورام: اگر جا بود اره عزیزم
یهو کوک اومد تا وسایل یونارو بده
یورام: کو... کو... کوک؟
کوک: بورام؟
یونا: سلام بابایی... وسایلمو اوردی؟ یه ریم همچی داشت ولی بازم ممنون
کوک: بیا عزیزم
بورام: خوشحالم دیدمت کوک
یونا: همو میشناسین؟
بورام: اره بابات قرار بود ددی...
یهو کوک پرید وسط حرف بورام
کوک: هم دانشگاهی بودیم
یونا: اتوبوس داره میره... دوست دارم بابایی
کوک: بای بای
بورام: خوشحال شدم دیدمت کوک
کوک: منم همینطور
بورام: خدافظ
کوک: خدافظ
پرش داخل اتوبوس
یه ریم: دیدی کنار هم نشستیم؟
یونا: نمینشستیم میمردمم
یه ریم: خدا نکنه
یونا: خنده
بعد چند ساعت رسیدن به مقصدشون
همه پیاده شدن و سمت چادر هاشون رفتن
یه ریم: میشه باهم باشیم؟
بورام: باشه دونفری؟ کاری نکنیناا
یونا:وایی مرسییی
یه ریم: نگران نباشین کاری نمیکنیم
بورام: خوبه... خوشبگذره
یونا و یه ریم رفتن تو چادرشون
بعد چند ساعت
بورام: مسابقه داریممم
همه اومدن بیرون از چادراشون
بورام: میخوایم اونایی که ر.ل هستن بسنجیم
یونا: چجوری؟
بورام: مثلا یونا میرم تو بغل بوک مین و باید ببینیم یه ریم میتونه تحمل کنه یا نه!
یونا: خوبهه
یه پسر که دوست دختر داره و یونا که دوست پسر داره رفتن وسط
بورام: میتونین همو بب.وسین
پسره لبشو..
یه ریم: دوست داری؟
یونا: اره... ایی
یه ریم: بزار برم ببینم قرص دارم
یونا: نه نمیخواد
یه ریم: مطمئنی؟
یونا: اره فقط کنارم باش
یه ریم: باشه نفسم... بخواب
یونا: اخه باید بریم دانشگاه... واییی بدبخت شدمم
یه ریم: چراا
یونا: باید وسایلامو جمع کنم امروز داریم میریم اردوو
یه ریم: من وسیله دارم
یونا: من چیی؟
یه ریم: من همچی دارم برات
یونا: واقعا؟
یه ریم: اره
یونا اروم بوسه ای به لب یه ریم زد و سرشو تو گردنش فرو برد
یه ریم: تحریکم نکن
یونا: تحریک شی نمیتونی کاری کنی
یه ریم: تحریک شم هیچی برام مهم نیست
یونا از یه ریم فاصله گرفت
یه ریم: ترسیدی جوجه؟
یونا: اره(کیوت)
یه ریم: وایی میخوام بوقولمتت
یونا: نمیذارم
یه ریم: دست تو نیست
یهو یه ریم سمت لبای یونا حمله ور شد و محکم م. ی. م. ک. ی. د که طمع خونو حس کرد
یونا: اخ ببین چیکار کردیی
یه ریم: اشکالی نداره.. پاشو دانشگاه دیر شد
یونا: اوف باشه
برای دانشگاه اماده شدن و یه ریم وسایل لازمو جمع کرد یونا هم کاراشو انجام داد.
یه ریم: بریم؟
یونا: اره
پرش دانشگاه
یونا و یه ریم دست همو گرفتن و وارد دانشگاه شدن
یونا: سلام خانم کیم
خ. ک: سلام عزیزم... اووو مبارکه
یونا: ممنونم
خ. ک: بهتر نیست منو بورام صدا کنی؟(اره همون بورامه که استاد دانشگاه شده)
یونا: نه ممنون
رفتن سمت بقیه
بورام: خب بچه ها... حرکت میکنیم برین سوار اتوبوس بشین
یونا: میشه منو و یه ریم پیش هم بشینیم؟
یورام: اگر جا بود اره عزیزم
یهو کوک اومد تا وسایل یونارو بده
یورام: کو... کو... کوک؟
کوک: بورام؟
یونا: سلام بابایی... وسایلمو اوردی؟ یه ریم همچی داشت ولی بازم ممنون
کوک: بیا عزیزم
بورام: خوشحالم دیدمت کوک
یونا: همو میشناسین؟
بورام: اره بابات قرار بود ددی...
یهو کوک پرید وسط حرف بورام
کوک: هم دانشگاهی بودیم
یونا: اتوبوس داره میره... دوست دارم بابایی
کوک: بای بای
بورام: خوشحال شدم دیدمت کوک
کوک: منم همینطور
بورام: خدافظ
کوک: خدافظ
پرش داخل اتوبوس
یه ریم: دیدی کنار هم نشستیم؟
یونا: نمینشستیم میمردمم
یه ریم: خدا نکنه
یونا: خنده
بعد چند ساعت رسیدن به مقصدشون
همه پیاده شدن و سمت چادر هاشون رفتن
یه ریم: میشه باهم باشیم؟
بورام: باشه دونفری؟ کاری نکنیناا
یونا:وایی مرسییی
یه ریم: نگران نباشین کاری نمیکنیم
بورام: خوبه... خوشبگذره
یونا و یه ریم رفتن تو چادرشون
بعد چند ساعت
بورام: مسابقه داریممم
همه اومدن بیرون از چادراشون
بورام: میخوایم اونایی که ر.ل هستن بسنجیم
یونا: چجوری؟
بورام: مثلا یونا میرم تو بغل بوک مین و باید ببینیم یه ریم میتونه تحمل کنه یا نه!
یونا: خوبهه
یه پسر که دوست دختر داره و یونا که دوست پسر داره رفتن وسط
بورام: میتونین همو بب.وسین
پسره لبشو..
۶.۷k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.