قسمت 15.summer vacation
قسمت 15.summer vacation
ی نگاه ب جاستین ک عین فرشته ها مثه گوریل خروپف میکرد نگاه کردم و ب خودم گفتم: نظرم درباره ی یکم شیطونی.... موافقم.(الکی مثلا با وجدانش حرفیده)
رفتم اشپزخونه و ی لیوان اب با یخ پر کردم و رفتم بالا سر جاستین و خالیش کردم روی سرش با جیغ پاشد.منم زدم زیر خنده. بیچاره رف لباسشو عوض کرد. بعد دوباره سعی کرد بخوابه.اما من با سر و صدا نزاشتم. بلند شد و خیلی جدی اومد سمت من من در حالی ک با اینور اونور کردن نگام دنبال راه فرار میگشتم ب دستشویی پناه بردم (داخل داستانای من دستشویی نقش مهمی داره)
از نگاه جاستین: دختره ی بیشعور مزاحم خواب نازنینم میشه .وقتی رفت دستشویی من خیالم راحت تر شد ک شاید دگ اذیت نکنه... لم دادم روی تخت و چشامو بستم.کم کم گرم شد اما خانم باشعور اومدن و اب داغ روی سرم خالی کردو گفت:ناراحت ک نشدی؟
_ن اصلاااا! ب لطف تو دوش گرفتم
_قابلی نداشت
_میشه بخوابم حالااا؟
_ساعت شیشه هااااا بسه دگ خیلی میخابیا
_تو ک نزاشتی بخوابم
_بسه دیگه بیا بریم بگردیم واسه خودمون
_بیا توی رویا و خواب بپردیم
_باشهههه...تو بخواب منم میرم بیرون.
سلنا اماده شد و رفت ولی.....
................
جهت ادامه ی داستان ب لایک و کامنت مراجعه بفرمایید....متشکریم.
ی نگاه ب جاستین ک عین فرشته ها مثه گوریل خروپف میکرد نگاه کردم و ب خودم گفتم: نظرم درباره ی یکم شیطونی.... موافقم.(الکی مثلا با وجدانش حرفیده)
رفتم اشپزخونه و ی لیوان اب با یخ پر کردم و رفتم بالا سر جاستین و خالیش کردم روی سرش با جیغ پاشد.منم زدم زیر خنده. بیچاره رف لباسشو عوض کرد. بعد دوباره سعی کرد بخوابه.اما من با سر و صدا نزاشتم. بلند شد و خیلی جدی اومد سمت من من در حالی ک با اینور اونور کردن نگام دنبال راه فرار میگشتم ب دستشویی پناه بردم (داخل داستانای من دستشویی نقش مهمی داره)
از نگاه جاستین: دختره ی بیشعور مزاحم خواب نازنینم میشه .وقتی رفت دستشویی من خیالم راحت تر شد ک شاید دگ اذیت نکنه... لم دادم روی تخت و چشامو بستم.کم کم گرم شد اما خانم باشعور اومدن و اب داغ روی سرم خالی کردو گفت:ناراحت ک نشدی؟
_ن اصلاااا! ب لطف تو دوش گرفتم
_قابلی نداشت
_میشه بخوابم حالااا؟
_ساعت شیشه هااااا بسه دگ خیلی میخابیا
_تو ک نزاشتی بخوابم
_بسه دیگه بیا بریم بگردیم واسه خودمون
_بیا توی رویا و خواب بپردیم
_باشهههه...تو بخواب منم میرم بیرون.
سلنا اماده شد و رفت ولی.....
................
جهت ادامه ی داستان ب لایک و کامنت مراجعه بفرمایید....متشکریم.
۲.۴k
۲۲ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.