حرفی زد و آهنگ صدایش خفه ام کرد
حرفی زد و آهنگ صدایش خفه ام کرد
چرخی زد و آن موی رهایش خفه ام کرد
تا خواستم از عطر تنش شعر بگویم
شعر و غزل و وزن و هجایش خفه ام کرد
من بوسه زدم ؛ اخم نمود و گره های
پبچیده به ابروی سیاهش خفه ا م کرد
یک بار نشد خیره به چشمان من زار
هی سرخ شد و شرم و حیایش خفه ام کرد
عاشق شدم و ناز کشیدن شده کارم
دیوانه شدم ناز و ادایش خفه ام کرد
یک بار نشد پر بدهد این دل مارا
من بال زدم... حال و هوایش خفه ام کرد
چرخی زد و آن موی رهایش خفه ام کرد
تا خواستم از عطر تنش شعر بگویم
شعر و غزل و وزن و هجایش خفه ام کرد
من بوسه زدم ؛ اخم نمود و گره های
پبچیده به ابروی سیاهش خفه ا م کرد
یک بار نشد خیره به چشمان من زار
هی سرخ شد و شرم و حیایش خفه ام کرد
عاشق شدم و ناز کشیدن شده کارم
دیوانه شدم ناز و ادایش خفه ام کرد
یک بار نشد پر بدهد این دل مارا
من بال زدم... حال و هوایش خفه ام کرد
۶۳۲
۰۹ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.