***یونس گم گشته باز آید به کنعان آخر***
***یونس گم گشته باز آید به کنعان آخر***
مادری چادر خود را به کمر بستو دوید/
بی هوا پای برهنه به سر کوچه رسید/
آخر امشب پسرش آمده از راه دراز/
پسری که هرشب خواب او را می دید/
گفت همسایه بیا،پسرم برگشته/
خوابه طولانیه من آخر تعبیر گشته/
پسرم،پاره قلبم،جگرم باز آمد/
و به کنعان آمد یوسف دست بسته/
ولی ناگه ایستاد،مادر غمدیده/
آخه انگار از دور چشمش چیزی دیده/
آری مث اینکه پسرش تنها نیست/
پشت او می آید پسر همسایه/
پسر همسایه،اسم او عباس بود/
پیش خود گفت که قدیم،فک کنم غواص بود/
مادرش پیر شد و مرد،از بس که سالها/
خیره چشمش به دره چوبیه بی احساس بود/
درب احساس نداشت که بگوید مادر/
یونس گم گشته بازآید به کنعان آخر/
**مسلم جعفری**
مادری چادر خود را به کمر بستو دوید/
بی هوا پای برهنه به سر کوچه رسید/
آخر امشب پسرش آمده از راه دراز/
پسری که هرشب خواب او را می دید/
گفت همسایه بیا،پسرم برگشته/
خوابه طولانیه من آخر تعبیر گشته/
پسرم،پاره قلبم،جگرم باز آمد/
و به کنعان آمد یوسف دست بسته/
ولی ناگه ایستاد،مادر غمدیده/
آخه انگار از دور چشمش چیزی دیده/
آری مث اینکه پسرش تنها نیست/
پشت او می آید پسر همسایه/
پسر همسایه،اسم او عباس بود/
پیش خود گفت که قدیم،فک کنم غواص بود/
مادرش پیر شد و مرد،از بس که سالها/
خیره چشمش به دره چوبیه بی احساس بود/
درب احساس نداشت که بگوید مادر/
یونس گم گشته بازآید به کنعان آخر/
**مسلم جعفری**
۱.۴k
۲۰ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.