پارت۳۳
پارت۳۳
- پاتریک : چه خبری؟
- قلعه سقوط کرده پاتریک تموم جادو گرامون نابود شدند لرد لوسیفر با لشکرش ناگهانی بهمون حمله کرد.
پاتریک شوکه شده بود. خیلی شوکه شده بود به حدی که زانوهاش سست شد و روی زمین نشست.
چطورممکنه قلعه ی به اون عظمت سقوط کرده باشه. نه من باور نمی کنم. پاتریک خواهش می کنم حرفش رو باورنکن. تو دلم خدا خدا می کردم که پاتریک ارادش رو از دست نده. ناگهان چیزی یادم اومد.
پاتریک گفته بود تنها کسانی می تونند وارد بعد های دیگه بشن که توانایی جادو گر ده ستاره رو داشته باشند ساسان که سه ستاره بود چطور امکان داره بتونه وارد این بعد بشه؟ یه جای کار می لنگه. باید از مهارتهای جدیدم استفاده کنم. سطح قدرتش رواسکن کردم خیلی قوی تراز یک جادو گر سه ستاره بود تا اینکه رتبه بندی انجمن نیمه تاریک رو نگاه کردم ناگهان از تعجب خشکم زد هیچی ننوشته بود. چطور ممکنه حتی ستاره هاش هم مشخص نبود یعنی چی؟ اگه خودی بود باید ستاره داشته باشه تنها جادو گرای سیاه و دشمن هستند که زیر نظر انجمن نیمه تاریک نیستند پس اینکه این رتبه بندی نشده یعنی اینکه یه جادو گر سیاهه که خودش رو به جای ساسان جا زده. یه لحظه احساس کردم که جادو گر متوجه شده که شناسایش کرد داشت دست می برد که جادویی علیه پاتریک اجرا کنه که به صورت غیر ارادی وردی به زبونم آوردم Cell Demolition انهدام سلولی. یه دفعه مرد در برابر من و پاتریک منهم شد و به ذرات ریز تبدیل شد و خون و تکه های بنش روی سر و صورت پاتریک پاشید. وحشت کرده بودم. پاتریک که از تعجب خشکش زده بود گفت: oh!!! Shit…!!
برای چند لحظه هر دو تو شوک بزرگی بودیم. این چه جادویی بود که اجرا کرده بودم؟ چطور امکان داشت من حتی چنین وردی رو تو عمرم ندیده بودم. حتی نمی دونستم وجود داره. دستام می لرزید. شروع کردم به گریه کردن. پاتریک به خدا نمی خواستم این طوری بشه باور کن پاتریک. من حتی این ورد رو بلد نبودم.
پاتریک که به خوش اومده بود خیلی سریع با جادو خونه رو تمیز کرد و به سر و وضع کثافتش رسید. آروم بازوم رو گرفت و گفت: چی شد پریسا چرا همچین شد؟
- من تشخیص دادم که اون ساسان نیست. توی درجه بندی قدرتش هیچ اطلاعاتی ثبت نشده بود البته فقط ستاره نداشت و گروه بندی نشده بود گفتم شاید جادوگر سیاه باشه تازه ساسان یه جادو گر سه ستارست اون چطورمی تونه وارد این بعد بشه؟
سیاوش کمی فکر کرد و گفت: درست میگی چرا به فکرخودم نرسید. درسته. پس اون یه جادوگر تاریک بود و می خواست ما رو ترور کنه. اما اون جادویی که کردی...
پاتریک خیلی متعجب شده بود آروم بازوهام رو گرفت و گفت: کسی این جادو رو یادت داده؟
سرم رو به نشونه ی منفی تکون دادم و گفتم: نه هیچ کس اینو بهم یاد نداده حتی تا همین لحظه هم از چنین جادویی خبر نداشتم. نمی دونم چی شد که این به زبونم اومد.
پاتریک آروم بازوم رو رها کرد و به طرف پنجره رفت باد شدیدی در بیرون پنجره ها می وزید کار این دنیا عجیب بود شبا برف می بارید و باد شدید می وزید اما صبح هیچ اثری از برف نبود .
- تو برگزیده ای پریسا. تو قدرت نابودی دنیای جادوگری رو داری . من به این مساله ایمان پیدا کردم.
- منظورت از برگزیده چیه؟
- پیش گویی شده که دختری به جادویی دست پیدا می کنه که باهاش نه تنها دنیای عادی رو نجات میده بلکه تک تک جادوگرا رو هم می تونه نجات بده . تو می تونی اربابای تاریکی رو نابود کنی. فقط باید ایمان داشته باشی. به قدرت خودت ایمان داشته باش پریسا.
- سیاوش؟ جانم؟
من چطور باید نابودشون کنم من که هیچ مهارتی ندارم.
تا الان نداشتی وردی که به زبونت اومد یک ورد خاصه هیچ کس توانایی اجرای این جادو رو نداره تنها کسایی می تونند این ورد رو اجرا کنند که می تونن ماهیت منابع انرژی رو درک کنند و با چشمشون ببینن.
- ماهیت انرژی دیگه چیه؟
از حرفاش چیزی نمی فهمیدم خیلی داشت سطح بالا می حرفید.
- پریسا وقتشه که مرحله ی جدیدی از تمریناتت رو شروع کنیم. مرحله ای که گمونم برای تو هم جذاب باشه.
- یعنی به این زودی وارد مرحله ی سوم آموزش شدم؟
- آره تو مهارت ابزار سازی رو یاد گرفتی فقط کافیه ورد مخصوصت رو بگی تا هر وسیله ای که می خوای برات ساخته بشه حتی می تونی با ترکیب عناصر و جادو های مختلف ابزار های جدیدی خلق کنی. می تونی سطح قدرت برای ابزار هات قرار بدی اینکه چقدر قدرت داشته باشه. پس نگران نباش در مواقع اظطرای ناخود آگاه از این مهارت هات استفاده می کنی.
- خب مهارت سوم چیه که باید یاد بگیرم؟
- تو مرحله ی شجاعت و ساخت ابزار های جادویی رو پشت سر گذاشتی الان نوبت یاد گیری فنون مبارزست.
- فنون مبارزه؟ یعنی چی؟
- تو باید یه دوره فشرده آموزش مهارت های رزمی ببینی این مهارت در مواقعی که توی خلسه فرو میری به دردت می خوره منظورم از خلسه بیهوش شدن نیست بلکه نوعی خلسه
- پاتریک : چه خبری؟
- قلعه سقوط کرده پاتریک تموم جادو گرامون نابود شدند لرد لوسیفر با لشکرش ناگهانی بهمون حمله کرد.
پاتریک شوکه شده بود. خیلی شوکه شده بود به حدی که زانوهاش سست شد و روی زمین نشست.
چطورممکنه قلعه ی به اون عظمت سقوط کرده باشه. نه من باور نمی کنم. پاتریک خواهش می کنم حرفش رو باورنکن. تو دلم خدا خدا می کردم که پاتریک ارادش رو از دست نده. ناگهان چیزی یادم اومد.
پاتریک گفته بود تنها کسانی می تونند وارد بعد های دیگه بشن که توانایی جادو گر ده ستاره رو داشته باشند ساسان که سه ستاره بود چطور امکان داره بتونه وارد این بعد بشه؟ یه جای کار می لنگه. باید از مهارتهای جدیدم استفاده کنم. سطح قدرتش رواسکن کردم خیلی قوی تراز یک جادو گر سه ستاره بود تا اینکه رتبه بندی انجمن نیمه تاریک رو نگاه کردم ناگهان از تعجب خشکم زد هیچی ننوشته بود. چطور ممکنه حتی ستاره هاش هم مشخص نبود یعنی چی؟ اگه خودی بود باید ستاره داشته باشه تنها جادو گرای سیاه و دشمن هستند که زیر نظر انجمن نیمه تاریک نیستند پس اینکه این رتبه بندی نشده یعنی اینکه یه جادو گر سیاهه که خودش رو به جای ساسان جا زده. یه لحظه احساس کردم که جادو گر متوجه شده که شناسایش کرد داشت دست می برد که جادویی علیه پاتریک اجرا کنه که به صورت غیر ارادی وردی به زبونم آوردم Cell Demolition انهدام سلولی. یه دفعه مرد در برابر من و پاتریک منهم شد و به ذرات ریز تبدیل شد و خون و تکه های بنش روی سر و صورت پاتریک پاشید. وحشت کرده بودم. پاتریک که از تعجب خشکش زده بود گفت: oh!!! Shit…!!
برای چند لحظه هر دو تو شوک بزرگی بودیم. این چه جادویی بود که اجرا کرده بودم؟ چطور امکان داشت من حتی چنین وردی رو تو عمرم ندیده بودم. حتی نمی دونستم وجود داره. دستام می لرزید. شروع کردم به گریه کردن. پاتریک به خدا نمی خواستم این طوری بشه باور کن پاتریک. من حتی این ورد رو بلد نبودم.
پاتریک که به خوش اومده بود خیلی سریع با جادو خونه رو تمیز کرد و به سر و وضع کثافتش رسید. آروم بازوم رو گرفت و گفت: چی شد پریسا چرا همچین شد؟
- من تشخیص دادم که اون ساسان نیست. توی درجه بندی قدرتش هیچ اطلاعاتی ثبت نشده بود البته فقط ستاره نداشت و گروه بندی نشده بود گفتم شاید جادوگر سیاه باشه تازه ساسان یه جادو گر سه ستارست اون چطورمی تونه وارد این بعد بشه؟
سیاوش کمی فکر کرد و گفت: درست میگی چرا به فکرخودم نرسید. درسته. پس اون یه جادوگر تاریک بود و می خواست ما رو ترور کنه. اما اون جادویی که کردی...
پاتریک خیلی متعجب شده بود آروم بازوهام رو گرفت و گفت: کسی این جادو رو یادت داده؟
سرم رو به نشونه ی منفی تکون دادم و گفتم: نه هیچ کس اینو بهم یاد نداده حتی تا همین لحظه هم از چنین جادویی خبر نداشتم. نمی دونم چی شد که این به زبونم اومد.
پاتریک آروم بازوم رو رها کرد و به طرف پنجره رفت باد شدیدی در بیرون پنجره ها می وزید کار این دنیا عجیب بود شبا برف می بارید و باد شدید می وزید اما صبح هیچ اثری از برف نبود .
- تو برگزیده ای پریسا. تو قدرت نابودی دنیای جادوگری رو داری . من به این مساله ایمان پیدا کردم.
- منظورت از برگزیده چیه؟
- پیش گویی شده که دختری به جادویی دست پیدا می کنه که باهاش نه تنها دنیای عادی رو نجات میده بلکه تک تک جادوگرا رو هم می تونه نجات بده . تو می تونی اربابای تاریکی رو نابود کنی. فقط باید ایمان داشته باشی. به قدرت خودت ایمان داشته باش پریسا.
- سیاوش؟ جانم؟
من چطور باید نابودشون کنم من که هیچ مهارتی ندارم.
تا الان نداشتی وردی که به زبونت اومد یک ورد خاصه هیچ کس توانایی اجرای این جادو رو نداره تنها کسایی می تونند این ورد رو اجرا کنند که می تونن ماهیت منابع انرژی رو درک کنند و با چشمشون ببینن.
- ماهیت انرژی دیگه چیه؟
از حرفاش چیزی نمی فهمیدم خیلی داشت سطح بالا می حرفید.
- پریسا وقتشه که مرحله ی جدیدی از تمریناتت رو شروع کنیم. مرحله ای که گمونم برای تو هم جذاب باشه.
- یعنی به این زودی وارد مرحله ی سوم آموزش شدم؟
- آره تو مهارت ابزار سازی رو یاد گرفتی فقط کافیه ورد مخصوصت رو بگی تا هر وسیله ای که می خوای برات ساخته بشه حتی می تونی با ترکیب عناصر و جادو های مختلف ابزار های جدیدی خلق کنی. می تونی سطح قدرت برای ابزار هات قرار بدی اینکه چقدر قدرت داشته باشه. پس نگران نباش در مواقع اظطرای ناخود آگاه از این مهارت هات استفاده می کنی.
- خب مهارت سوم چیه که باید یاد بگیرم؟
- تو مرحله ی شجاعت و ساخت ابزار های جادویی رو پشت سر گذاشتی الان نوبت یاد گیری فنون مبارزست.
- فنون مبارزه؟ یعنی چی؟
- تو باید یه دوره فشرده آموزش مهارت های رزمی ببینی این مهارت در مواقعی که توی خلسه فرو میری به دردت می خوره منظورم از خلسه بیهوش شدن نیست بلکه نوعی خلسه
۱۱۱.۹k
۲۴ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.