دل از من بُرد و روی از من نهان کرد
دل از من بُرد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
شبِ تنهاییم در قصد جان بود
خیالش لطفهای بیکران کرد
چرا چون لاله خونیندل نباشم
که با من نرگس او سرگران کرد
میان مهربانان چون توان گفت
که یار من چنین گفت و چنان کرد
صبا گر چاره داری وقت وقتست
که درد اشتیاقم قصد جان کرد
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تیر چشم آن ابروکمان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
شبِ تنهاییم در قصد جان بود
خیالش لطفهای بیکران کرد
چرا چون لاله خونیندل نباشم
که با من نرگس او سرگران کرد
میان مهربانان چون توان گفت
که یار من چنین گفت و چنان کرد
صبا گر چاره داری وقت وقتست
که درد اشتیاقم قصد جان کرد
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تیر چشم آن ابروکمان کرد
۱.۴k
۲۳ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.