کاراگاهان
#کاراگاهان
پارت١3
فقط نگاه کردمو حرفی نزدم
غزل زنگ زد جواب ندادم پیام داد ک تو لایق من نیستی و بهتر از تو هم هست
منم تصمیم گرفتم ک توکل فامیل بگم ک من بدم و اون خوبه من بودم ک اونو ول کردم اونم از خدا خواسته ماجرا روچسبید و ادامه داد مهرداد فقط کل صحبتش ب میز خیره شده بود ک وقتی متوجه سکوت من شد بهم نگاه کرد چهره من پر از اشک بود
لبخندی زد و گفت
-چرا صورتت خیسه
+منم یکی مثل تو....
فقط فرقش اینه ک اونو دوست داشتمو بهش نگفتمو از دست دادمش خیلی وقت بود ک بهش فکر نمیکردم ک امروز....
-ببخشید ناراحت شدین
اشکمو پاک کردم و گفتم
+ن مهم نیس
تلفن مهرداد زنگ خورد
-الو سلام مامان
-قربونت
-فداتشم
-مامان جان نمیتونم بگیرم بیارمش
-مامان ن بداره ن بباره ولش کن
-اع اخه نمیشه بیارمش ک
-مامان مامان...
تلفنو قطع کرد ....
-مرغ مادر ماهم ی پا داره...
لبخندی زدم
کافه چی اومد و سفارش مارو هم گرفت
ورفت
-دیشب ک بهتون گفتم مهمون دارم مامانم بود پدر و مادرم ی خونه نقلی گرفتن برام نزدیک دفترم خودشون ی گوشه دیگ از تهرانن
+چ جالب منم بخاطر کار بابام تهران خونه گرفتن خانواده رفتن ی جا دیگ
-پس شما هم تنها زندگی میکنین
+اره
-داشتم میگفتم این دختر خاله ما اون یارو ولش کرده افتاده دوباره دنبال من منم قبول نمیکنم مامانمم ک دیشب اومد از همه جا بی خبر میگ ک تو ولش کردی حالا برگردو از اینجور حرفا منم دیشب ی غلطی کردم گفتم یکیو دوست دارم
یهو زد زیر خنده و گفت
-حالا امشب مهمونی گرفته گیر داده ک بیارش من موندمو ی مهمونی خانوادگی بزرگ و ی دختر ک من دوستش دارم
کافه چی سفارشو اورد
+خب ببرینش
-باور کردین ن بابا کسی نیس ک الکی گفتم از س م باز شه
خندیدمو گفتم
+حالا میخواین چی کار کنین؟
-نمیدونم
ی کمی تو فکر رفتم
-ی چیزی بگم
+بفرمایید
ی قاشق از بستنیم گزاظام دهنم ک گفت
-شما میاین؟
یهو پرید تو گلومو سرفه کردم
+بله؟
-شما کمکم میکنین
ادامه فردا در پارت١۴
#maryam
پارت١3
فقط نگاه کردمو حرفی نزدم
غزل زنگ زد جواب ندادم پیام داد ک تو لایق من نیستی و بهتر از تو هم هست
منم تصمیم گرفتم ک توکل فامیل بگم ک من بدم و اون خوبه من بودم ک اونو ول کردم اونم از خدا خواسته ماجرا روچسبید و ادامه داد مهرداد فقط کل صحبتش ب میز خیره شده بود ک وقتی متوجه سکوت من شد بهم نگاه کرد چهره من پر از اشک بود
لبخندی زد و گفت
-چرا صورتت خیسه
+منم یکی مثل تو....
فقط فرقش اینه ک اونو دوست داشتمو بهش نگفتمو از دست دادمش خیلی وقت بود ک بهش فکر نمیکردم ک امروز....
-ببخشید ناراحت شدین
اشکمو پاک کردم و گفتم
+ن مهم نیس
تلفن مهرداد زنگ خورد
-الو سلام مامان
-قربونت
-فداتشم
-مامان جان نمیتونم بگیرم بیارمش
-مامان ن بداره ن بباره ولش کن
-اع اخه نمیشه بیارمش ک
-مامان مامان...
تلفنو قطع کرد ....
-مرغ مادر ماهم ی پا داره...
لبخندی زدم
کافه چی اومد و سفارش مارو هم گرفت
ورفت
-دیشب ک بهتون گفتم مهمون دارم مامانم بود پدر و مادرم ی خونه نقلی گرفتن برام نزدیک دفترم خودشون ی گوشه دیگ از تهرانن
+چ جالب منم بخاطر کار بابام تهران خونه گرفتن خانواده رفتن ی جا دیگ
-پس شما هم تنها زندگی میکنین
+اره
-داشتم میگفتم این دختر خاله ما اون یارو ولش کرده افتاده دوباره دنبال من منم قبول نمیکنم مامانمم ک دیشب اومد از همه جا بی خبر میگ ک تو ولش کردی حالا برگردو از اینجور حرفا منم دیشب ی غلطی کردم گفتم یکیو دوست دارم
یهو زد زیر خنده و گفت
-حالا امشب مهمونی گرفته گیر داده ک بیارش من موندمو ی مهمونی خانوادگی بزرگ و ی دختر ک من دوستش دارم
کافه چی سفارشو اورد
+خب ببرینش
-باور کردین ن بابا کسی نیس ک الکی گفتم از س م باز شه
خندیدمو گفتم
+حالا میخواین چی کار کنین؟
-نمیدونم
ی کمی تو فکر رفتم
-ی چیزی بگم
+بفرمایید
ی قاشق از بستنیم گزاظام دهنم ک گفت
-شما میاین؟
یهو پرید تو گلومو سرفه کردم
+بله؟
-شما کمکم میکنین
ادامه فردا در پارت١۴
#maryam
۲۸.۲k
۲۱ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.