پارت صدو نود و پنج....
#پارت صدو نود و پنج....
#جانان...
بعد از شام کارن گفت خیلی خسته هستش واسه همین رفتیم خوابیدیم...
صبح زود پاشدم و بعد از اب زدن صورتم رفتم پایین و یه صبحونه کامل چیدم روی میز اومدم بالا و کارن رو از خواب بلند کردم که اونم بعد از شستن صورتش و ...
با هم اومدیم پایین صبحونه رو خوردیم با هم بهش گفتم ناهار چی بپزم که گفت واسه ناهار نمیرسه بیاد ولی واسه شام خودش رو به موقعه میرسونه چیزی نگفتم و بعد از راهی کردنش رافتم یه خورده به کارای خونه رسیدم و مرتب کردم و گرد گیری اومد واسه ناهار هم واسه خودم ماکارونی درست کردم و رفتم یه حمومه یه ساعته دبش واسه خودم کردم و اومد پایین ناها رو که خوردم رفتم اتاق لباس پوشیدم و یه ارایش کمی رو هم کردم و رفتم پایین زنگ زدم به ترانه که گفت یه ربع دیگه میرسه تا بیاد رفتم حیاط پشتی و چند تا شاخه گل چیدم و اوردم گذاشتم توی اب واسه میز شام امشب خوب بودن همون موقعه ترانه اومد ...
کیفم رو ورداشتم و سریع رفت دم در سوار ماشین شدم و با ترانه رفتیم سمت ارایشگاه...
بعد از نیم سااعتی که رسیدیم ماشین رو پارک کردیم و رفتیم داخل ارایشگاه....
دوساعتی کارمون طول کشید ..
اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و ترانه روند سمت خونه ...
دم در هر چی تعارف کردم بیاد داخل خونه گفت که کار داره و باید بره که که منم گفتم واسشون دلمه برگ بر میدارم بیاد واسه فردا واسه شام واسه خودشون ببره که گفت ممنون و حتما میاد..
بعد از خدا حافظی رفتم داخل خونه و بعد از عوض کردن لباسام اومدم مشغول درست کردن مواد دلمه شدم ...
کلی درست کردم دلمه و گذاشتم که بپزه خودم هم رفتم بالا و لباسام رو عوض کردم و یه ارایش خوشکل انجام دادم و موهام رو هم دو قلو گوجه ای کردم رفتم پایین که ایفن زنگ خورد ترانه بود در رو که باز کردم اومد داخل...
بعد از سلام گفت که عجله داره و اومده دلمه ها رو ببره واسش سریع گذاشتم توی ظرف و دادم بهش و بعد از کلی تشکر خدا حافظی کردو رفت ...
منتظر کارن بود تا بیاد یه اهنگ با حال هم گذاشته بودم که تلفنم زنگ خورد ...جواب دادم که
.کارن: سلام جوجه رنگی خوبی...
من: سلام ممنون خوبم چی شده زنگ زدی..
کارن: زنگ زدم بگم امشب قرار سورین وسویل شام بیان خونه...گفتم بهت بگم ..راستی شام چی بیارم نمیخواد دست کنی تو....
من: نه نمی خواد خودم شام زیاد پختمه بسته واسه هممون ممنون خبر دادی چقدردیگه میای....
کارن: یه نیم ساعت دیگه میرسم...ببخشید به خدا یهو شد خودشون دعوت کردن خودشون رو...
من: اشکال نداره فقط زود بیا...خدا حافظ...
کارن: بای جوجو...☺
خندیدم و تلفن رو قطع کردم به خشکی شانس گند زدن به برنامه ام ...پوفی کشیدم ورفتم بالا لباسم رو عوض کردنم و یه پیراهن ابی کاربنی پوشیدم و شلوار جورابی و...
#جانان...
بعد از شام کارن گفت خیلی خسته هستش واسه همین رفتیم خوابیدیم...
صبح زود پاشدم و بعد از اب زدن صورتم رفتم پایین و یه صبحونه کامل چیدم روی میز اومدم بالا و کارن رو از خواب بلند کردم که اونم بعد از شستن صورتش و ...
با هم اومدیم پایین صبحونه رو خوردیم با هم بهش گفتم ناهار چی بپزم که گفت واسه ناهار نمیرسه بیاد ولی واسه شام خودش رو به موقعه میرسونه چیزی نگفتم و بعد از راهی کردنش رافتم یه خورده به کارای خونه رسیدم و مرتب کردم و گرد گیری اومد واسه ناهار هم واسه خودم ماکارونی درست کردم و رفتم یه حمومه یه ساعته دبش واسه خودم کردم و اومد پایین ناها رو که خوردم رفتم اتاق لباس پوشیدم و یه ارایش کمی رو هم کردم و رفتم پایین زنگ زدم به ترانه که گفت یه ربع دیگه میرسه تا بیاد رفتم حیاط پشتی و چند تا شاخه گل چیدم و اوردم گذاشتم توی اب واسه میز شام امشب خوب بودن همون موقعه ترانه اومد ...
کیفم رو ورداشتم و سریع رفت دم در سوار ماشین شدم و با ترانه رفتیم سمت ارایشگاه...
بعد از نیم سااعتی که رسیدیم ماشین رو پارک کردیم و رفتیم داخل ارایشگاه....
دوساعتی کارمون طول کشید ..
اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و ترانه روند سمت خونه ...
دم در هر چی تعارف کردم بیاد داخل خونه گفت که کار داره و باید بره که که منم گفتم واسشون دلمه برگ بر میدارم بیاد واسه فردا واسه شام واسه خودشون ببره که گفت ممنون و حتما میاد..
بعد از خدا حافظی رفتم داخل خونه و بعد از عوض کردن لباسام اومدم مشغول درست کردن مواد دلمه شدم ...
کلی درست کردم دلمه و گذاشتم که بپزه خودم هم رفتم بالا و لباسام رو عوض کردم و یه ارایش خوشکل انجام دادم و موهام رو هم دو قلو گوجه ای کردم رفتم پایین که ایفن زنگ خورد ترانه بود در رو که باز کردم اومد داخل...
بعد از سلام گفت که عجله داره و اومده دلمه ها رو ببره واسش سریع گذاشتم توی ظرف و دادم بهش و بعد از کلی تشکر خدا حافظی کردو رفت ...
منتظر کارن بود تا بیاد یه اهنگ با حال هم گذاشته بودم که تلفنم زنگ خورد ...جواب دادم که
.کارن: سلام جوجه رنگی خوبی...
من: سلام ممنون خوبم چی شده زنگ زدی..
کارن: زنگ زدم بگم امشب قرار سورین وسویل شام بیان خونه...گفتم بهت بگم ..راستی شام چی بیارم نمیخواد دست کنی تو....
من: نه نمی خواد خودم شام زیاد پختمه بسته واسه هممون ممنون خبر دادی چقدردیگه میای....
کارن: یه نیم ساعت دیگه میرسم...ببخشید به خدا یهو شد خودشون دعوت کردن خودشون رو...
من: اشکال نداره فقط زود بیا...خدا حافظ...
کارن: بای جوجو...☺
خندیدم و تلفن رو قطع کردم به خشکی شانس گند زدن به برنامه ام ...پوفی کشیدم ورفتم بالا لباسم رو عوض کردنم و یه پیراهن ابی کاربنی پوشیدم و شلوار جورابی و...
۲۱.۴k
۰۲ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.