پارت دویست و شانزده...
#پارت دویست و شانزده...
#جانان..
من: خیلی دوستم داره که روزی چند وعده کتکم میزنه..
شبا هم رابطه بدون هیچ ملایمتی..
یک ماهه دارم دوست داشتن کارن رو تجربه مکنم...
عادل : نمیدونم چی بگم ....فقط شرمنده هستم..
من: چرا تو شرمنده ای ...اونی که باید نیست ...تو واسه چی هستی...
بلند شدم و دوتایی رفتیم سمت ماشین عادل...
سوار شدیم که روند ..
خیلی خسته بودم و ضعفی که داشتم از پا درم میاورد...
چشمام رو بستم و خوابم برد..
با تکون خوردنم بیدار شدم که عادل گفت: ببخشید بیدارت کردم پاشو رسیدیم..
تشکری کردمو...
نگاهی به دور و برم کردم و دیدم توی محله قدیمی دبی هستیم و جلوی در خونه ای هستیم عادل پیاده شدو در عقب رو باز کرد و چند تا کیسه برداشت و درو بست..
منم پیاده شدم و دنبالش رفتم ..
در خونه رو زد که کمی بعد یه خانم مسن درو باز کرد..
عادل باهاش خیلی صمیمی سلام و احوال پرسی کردو اسمشو مریم بانو صدا کرد...
خانم واقعا مهربون به نظر میرسید..
رفتم جلو و کلاه سوییشرت رو عقب دادم و سلام ارومی کردم..
که به گرمی باهام سلام کردو راهنمایمون کرد داخل..
رفتیم تو ..
خونه ی نقلی خوشگل و دل نشینی داشت ..
گفت که بریم تو..
رفتیم داخل که عادل شروع کرد به حرف زدن..
عادل: مریم بانو این گلی خانم که میبینی جانان خانم هستش ..چند روزی رو اومده مهمون شما باشه ...ببخشید دیگه ..
مریم بانو: این چه حرفیه پسرم جانان هم مثل دختر خودم..
والا منم از خدامه دختر به این خوشگلی داشته باشم ...
من: ممنون چشماتون خوشگل میبینه..
خلاصه کمی عادل صحبت کرد و بعدش قصد رفتن کرد بهم گفت که واسم تو کیسه ها لباس خریده ..
تشکر کردمو و بهش گفتم که بیوفته دنبال کسی که منو برگردونه ایران..
اونم گفت که مطمعنی که و نمیخوای فکر کنی که گفتم نه و میخوام برگردم ایران..
گفت میخوای چند روزی فکر کن ...
ولی من گفتم نمیخواد و اگه میتونه یه راهی واسم پیدا کنه..
که باشه ای گفت و پیگیری میکنه...
بعد از رفتنش رفتم پیش مریم بانو که بردم به اتاقی واسم رخت خواب پهن کرد و گفت :
بیا دختر معلومخ خسته ای ...استراحت کن..
من: ممنون مریم بانو ولی اگه میشه اول حمام کنم...
مریم بانو: چشم گلم الان واست حوله میدم هر خودت راحتی..
تشکری کردم و لباسایی که عادل واسم خریده بود رو برداشتم و حوله ای که مریم بانو بهم داد رفتم حموم ...
زیر دوش که ایستادم و اب خورد به بدنم کل بدنم تیر کشید ..
جاهای زخم هام خیلی درد میکرد...
ولی درد زخم ها کجا و درد قلبم کجا...
درد قلبی که دور از یارش میتپید...
یار بی وفایش...
زدم زیر گریه ...
نمیدونم چقدر گریه کردم زیر اب که به صدا زدن های مریم بانو به خودم اومد و گفتم الان میام..
خودم رو خشک کردم و لباسا رو پوشیدم و حوله رو کردم دور موهام و رفتم بیرون ..
مریم بانو: اومدی دخترم....دیر کردی
#جانان..
من: خیلی دوستم داره که روزی چند وعده کتکم میزنه..
شبا هم رابطه بدون هیچ ملایمتی..
یک ماهه دارم دوست داشتن کارن رو تجربه مکنم...
عادل : نمیدونم چی بگم ....فقط شرمنده هستم..
من: چرا تو شرمنده ای ...اونی که باید نیست ...تو واسه چی هستی...
بلند شدم و دوتایی رفتیم سمت ماشین عادل...
سوار شدیم که روند ..
خیلی خسته بودم و ضعفی که داشتم از پا درم میاورد...
چشمام رو بستم و خوابم برد..
با تکون خوردنم بیدار شدم که عادل گفت: ببخشید بیدارت کردم پاشو رسیدیم..
تشکری کردمو...
نگاهی به دور و برم کردم و دیدم توی محله قدیمی دبی هستیم و جلوی در خونه ای هستیم عادل پیاده شدو در عقب رو باز کرد و چند تا کیسه برداشت و درو بست..
منم پیاده شدم و دنبالش رفتم ..
در خونه رو زد که کمی بعد یه خانم مسن درو باز کرد..
عادل باهاش خیلی صمیمی سلام و احوال پرسی کردو اسمشو مریم بانو صدا کرد...
خانم واقعا مهربون به نظر میرسید..
رفتم جلو و کلاه سوییشرت رو عقب دادم و سلام ارومی کردم..
که به گرمی باهام سلام کردو راهنمایمون کرد داخل..
رفتیم تو ..
خونه ی نقلی خوشگل و دل نشینی داشت ..
گفت که بریم تو..
رفتیم داخل که عادل شروع کرد به حرف زدن..
عادل: مریم بانو این گلی خانم که میبینی جانان خانم هستش ..چند روزی رو اومده مهمون شما باشه ...ببخشید دیگه ..
مریم بانو: این چه حرفیه پسرم جانان هم مثل دختر خودم..
والا منم از خدامه دختر به این خوشگلی داشته باشم ...
من: ممنون چشماتون خوشگل میبینه..
خلاصه کمی عادل صحبت کرد و بعدش قصد رفتن کرد بهم گفت که واسم تو کیسه ها لباس خریده ..
تشکر کردمو و بهش گفتم که بیوفته دنبال کسی که منو برگردونه ایران..
اونم گفت که مطمعنی که و نمیخوای فکر کنی که گفتم نه و میخوام برگردم ایران..
گفت میخوای چند روزی فکر کن ...
ولی من گفتم نمیخواد و اگه میتونه یه راهی واسم پیدا کنه..
که باشه ای گفت و پیگیری میکنه...
بعد از رفتنش رفتم پیش مریم بانو که بردم به اتاقی واسم رخت خواب پهن کرد و گفت :
بیا دختر معلومخ خسته ای ...استراحت کن..
من: ممنون مریم بانو ولی اگه میشه اول حمام کنم...
مریم بانو: چشم گلم الان واست حوله میدم هر خودت راحتی..
تشکری کردم و لباسایی که عادل واسم خریده بود رو برداشتم و حوله ای که مریم بانو بهم داد رفتم حموم ...
زیر دوش که ایستادم و اب خورد به بدنم کل بدنم تیر کشید ..
جاهای زخم هام خیلی درد میکرد...
ولی درد زخم ها کجا و درد قلبم کجا...
درد قلبی که دور از یارش میتپید...
یار بی وفایش...
زدم زیر گریه ...
نمیدونم چقدر گریه کردم زیر اب که به صدا زدن های مریم بانو به خودم اومد و گفتم الان میام..
خودم رو خشک کردم و لباسا رو پوشیدم و حوله رو کردم دور موهام و رفتم بیرون ..
مریم بانو: اومدی دخترم....دیر کردی
۱۳.۰k
۰۶ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.