همسر اجباری ۲۴۳
#همسر_اجباری #۲۴۳
اروم گفت
-چشم.
الهی من دورت بگردم که آنای خودمی هرچقدم سعی کنی با من دربیوفتی.
رسیدیم خونه....آنا داشت میرفت سمت اتاقش که وسایلشو بزاره تو اون یکی اتاق.
داشت بازم میرفت سمت اتاق خودش.
رفتمو با عصبانیت چمدونو چنگ زدمو گذاشتمشون تو اتاق خودم.
بعد بی توجه بهش اومدم بیرون خیلی خسته بودم . دیشب اصال خوب نخوابیدم رفتم سمت کاناپه ویه کم کاناالرو
جابه جاکردم خیلی بد خواب شده بودم پاشدم رفتم تو اتاقم .آنا داشت لباساشو میزاشت تو کمد...
انگار ترسیده بود و مخالفتی نمیکرد.
لباسای راحتیمو از رو چوب لباسی برداشتموهمونجا شروع کردم عوض کردن .
دکمه های پیرهنمو باز کردم زیر پوششم در اوردم جیب پرهنمو خالی کردم که آنا برگشت سمتم. یه هیییین بلند
کشید.
-دختره دیوونه چته انگار جن دیدی.
سرشو انداخت پایینو گفت
-اینجا جای لباس عوض کردنه.؟
میشه بگی باید کجا عوض کنم ؟کجا از اتاقمون بهتر.
از قیافه عصبی آنا خندم میگرفت دست خودم نبود.
با حالت عصبانی گفت.
تو حموم جاشه.وقتی کسی تو اتاق هست جز خودت..
-اوال تاجایی که من میدونم حموم واسه چیز دیگه ایه.دوما تو زنمی از تو محرم تر تو دنیا واسم نیست.
-هیچ ربطی نداره وقتی من معذبم لزومی نداره این
کارو بکنی من میرم بیرون.
وشروع کرد به سمت در رفتن.
-آنا از این اتاق پات بره بیرون من میدونم با این زبون درازت بشین شمام یه دل سیردید زدی وسط حرف زدنت.
حرصی شد و رفت سمت لباساش. که باز شروع کرد به مرتب کردنشون.
.شلوارمو با یه شلوارک اسپرت کوتاه که تا روی رونام بود عوض کردم یه رکابی سفیدم پوشیدم خونه گرم بود به من
چه...
اما آنا هنوز منو ندیده بود چون پشتش به من بود.کارش تموم شد ودر کمدشو بست.برگشت سمتمو واوووو.
چشاش از تعجب اندازه نلبکی شد.
خندمو به زور کنترل کردمو.
-گفتم اوال اون چشات اندازه کافی گنده هستن الزم نیست اینطوریشون کنی میفتم یاد ...چشای گاو...
به جون خودم خندشو به زور کنترل کرده بود.
-دوما. تو به اموال خودتم چشم بد داری.
همون حالت اخماش رفت تو همو کیف ویالنو برداشت و نشست گوشه ی تخت داشت با خودش حرف میزد البد
داشت فحش کردی بارم میکرد...منم واسه اینکه حرصشو در بیارم خودم انداختم رو تخت طاق باز خوابیدم. چشام
بسته بود و زیر چشمی داشتم دیدش میزدم.
مطمئن بودم که آنا خیلی حرصی شده.
ویالنشو در اورد و شروع کردبه کوک کردنش .
فکر کرده با این صدا خوابم نمیبره....هه...درسته واسه خوابیدن رو صدا حساسم اما ویالن آنا آرام بخشه..
اولش چند تا آهنگ بی کالم زد. و بعد شروع کرد به نواختن یه آهنگ آشنا یه آهنگ از ...خیلی آشنا بود...
اروم گفت
-چشم.
الهی من دورت بگردم که آنای خودمی هرچقدم سعی کنی با من دربیوفتی.
رسیدیم خونه....آنا داشت میرفت سمت اتاقش که وسایلشو بزاره تو اون یکی اتاق.
داشت بازم میرفت سمت اتاق خودش.
رفتمو با عصبانیت چمدونو چنگ زدمو گذاشتمشون تو اتاق خودم.
بعد بی توجه بهش اومدم بیرون خیلی خسته بودم . دیشب اصال خوب نخوابیدم رفتم سمت کاناپه ویه کم کاناالرو
جابه جاکردم خیلی بد خواب شده بودم پاشدم رفتم تو اتاقم .آنا داشت لباساشو میزاشت تو کمد...
انگار ترسیده بود و مخالفتی نمیکرد.
لباسای راحتیمو از رو چوب لباسی برداشتموهمونجا شروع کردم عوض کردن .
دکمه های پیرهنمو باز کردم زیر پوششم در اوردم جیب پرهنمو خالی کردم که آنا برگشت سمتم. یه هیییین بلند
کشید.
-دختره دیوونه چته انگار جن دیدی.
سرشو انداخت پایینو گفت
-اینجا جای لباس عوض کردنه.؟
میشه بگی باید کجا عوض کنم ؟کجا از اتاقمون بهتر.
از قیافه عصبی آنا خندم میگرفت دست خودم نبود.
با حالت عصبانی گفت.
تو حموم جاشه.وقتی کسی تو اتاق هست جز خودت..
-اوال تاجایی که من میدونم حموم واسه چیز دیگه ایه.دوما تو زنمی از تو محرم تر تو دنیا واسم نیست.
-هیچ ربطی نداره وقتی من معذبم لزومی نداره این
کارو بکنی من میرم بیرون.
وشروع کرد به سمت در رفتن.
-آنا از این اتاق پات بره بیرون من میدونم با این زبون درازت بشین شمام یه دل سیردید زدی وسط حرف زدنت.
حرصی شد و رفت سمت لباساش. که باز شروع کرد به مرتب کردنشون.
.شلوارمو با یه شلوارک اسپرت کوتاه که تا روی رونام بود عوض کردم یه رکابی سفیدم پوشیدم خونه گرم بود به من
چه...
اما آنا هنوز منو ندیده بود چون پشتش به من بود.کارش تموم شد ودر کمدشو بست.برگشت سمتمو واوووو.
چشاش از تعجب اندازه نلبکی شد.
خندمو به زور کنترل کردمو.
-گفتم اوال اون چشات اندازه کافی گنده هستن الزم نیست اینطوریشون کنی میفتم یاد ...چشای گاو...
به جون خودم خندشو به زور کنترل کرده بود.
-دوما. تو به اموال خودتم چشم بد داری.
همون حالت اخماش رفت تو همو کیف ویالنو برداشت و نشست گوشه ی تخت داشت با خودش حرف میزد البد
داشت فحش کردی بارم میکرد...منم واسه اینکه حرصشو در بیارم خودم انداختم رو تخت طاق باز خوابیدم. چشام
بسته بود و زیر چشمی داشتم دیدش میزدم.
مطمئن بودم که آنا خیلی حرصی شده.
ویالنشو در اورد و شروع کردبه کوک کردنش .
فکر کرده با این صدا خوابم نمیبره....هه...درسته واسه خوابیدن رو صدا حساسم اما ویالن آنا آرام بخشه..
اولش چند تا آهنگ بی کالم زد. و بعد شروع کرد به نواختن یه آهنگ آشنا یه آهنگ از ...خیلی آشنا بود...
۶.۵k
۲۳ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.