حال و احوال مرا از ظلمت شبها بپرس
حال و احوال مرا از ظلمت شبها بپرس
از تمام قلبهای بی کس و تنها بپرس
من بهاری بودم و باد خزان بر من وزید
رنگ رخسار مرا از برگ زیر پا بپرس
آمدی احوال من جویا شوی ،حال مرا
از همین موی سفیدم که شده پیدا بپرس
صد گله دارم به دل از دست تو چرخ و فلک
شک نکن حال من از امروز بی فردا بپرس
دلخورم از دست تو تا بی نهایت زندگی
از همین ظلمی که ناحق کرده ای برما بپرس
شیشه ی احساس من شد تکه تکه ای دریغ
حال این سنگ صبور از یک دلِ رسوا بپرس
از تمام قلبهای بی کس و تنها بپرس
من بهاری بودم و باد خزان بر من وزید
رنگ رخسار مرا از برگ زیر پا بپرس
آمدی احوال من جویا شوی ،حال مرا
از همین موی سفیدم که شده پیدا بپرس
صد گله دارم به دل از دست تو چرخ و فلک
شک نکن حال من از امروز بی فردا بپرس
دلخورم از دست تو تا بی نهایت زندگی
از همین ظلمی که ناحق کرده ای برما بپرس
شیشه ی احساس من شد تکه تکه ای دریغ
حال این سنگ صبور از یک دلِ رسوا بپرس
۵.۱k
۱۹ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.