(گفتی چه خبر، گفتم و هرگز نشنیدی
(گفتی چه خبر، گفتم و هرگز نشنیدی
جز دوریات ای عشق، به قرآن خبری نیست)
در شهر به دنبال توام کوچه به کوچه
جز خواب و خیال تو مرا همسفری نیست
هر نیمه شب از یاد تو از خواب پریدم
دیدم که از آن صورت زیبا اثری نیست
در ساحل چشم تو نشستم که بخندی
افسوس که با این دل خسته نظری نیست
رفتی و مرا دست غم و حادثه دادی
بعد از تو در این دل به خدا شور و شری نیست
من منتظرِ صبح قشنگم که بیایی
انگار شب تیره ی من را سحری نیست
جز دوریات ای عشق، به قرآن خبری نیست)
در شهر به دنبال توام کوچه به کوچه
جز خواب و خیال تو مرا همسفری نیست
هر نیمه شب از یاد تو از خواب پریدم
دیدم که از آن صورت زیبا اثری نیست
در ساحل چشم تو نشستم که بخندی
افسوس که با این دل خسته نظری نیست
رفتی و مرا دست غم و حادثه دادی
بعد از تو در این دل به خدا شور و شری نیست
من منتظرِ صبح قشنگم که بیایی
انگار شب تیره ی من را سحری نیست
۲.۸k
۱۵ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.