زیر یکی از پست هایم کامنت گذاشته بود:
زیر یکی از پست هایم کامنت گذاشته بود:
"یه پسر با شخصیت بیاد دایرکت"
جوابش را توی همان کامنت ها دادم:
"امثال شما آبروی هرچی دختر رو بردن"
دیگر چیزی نگفت،من هم پیگیر نشدم؛ حوالی ساعت دوازده شب بود که ویبره تلفن همراهم یکسره شد!
همان که نوشته بود "یک پسر با شخصیت بیاد دایرکت" برایم کلی شعر فرستاده بود که در تک تک ابیاتش زنی تنها زندگی میکرد.
اولش فکر کردم شعرها برای خودش نیست،فکر نمیکردم خودش صاحب آن اشعار باشد.
بعضی از بیت ها را توی اینترنت سرچ کردم، اما چیزی دستگیرم نشد!
به این نتیجه رسیدم که او صاحب شعرهاست.
اینبار بیشتر عصبی شدم،بیشتر توهین کردم.
گفتم: خجالت نمیکشی شعر مینویسی،هنرمندی اما اینجور آدم کثیفی هستی؟
وقتی چنین جایگاهی داری نباید از اعتماد آدم ها سو استفاده کنی!
برایم نوشت: تا حالا تصمیم گرفتی دیگه خودت نباشی؟
سوالش عجیب بودم،پرسیدم: چطور؟
گفت: تا حالا شده خودِ واقعیت،خودِ عاشقت رو برای کسی بگذاری و اون بخاطر اینکه تو واقعا بودی،ترکت کنه؟
با یه اشتباه،تو یه روز؟شاید حتی تو یه ساعت؟
حرف زدیم.
حرف هایمان گل انداخت.
دختری بود که نمی دانست چرا ترک شده!
نه خیانت کرده بود،نه دروغ گفته بود،خیلی هم عاشق بود،خیلی هم دوستش داشت اما بی دلیل ترک شده بود!
آن هم به یک دلیل مسخره، میگفت گفته تو خیلی زود عاشق شدی،عشق آتیشی بدرد نمیخوره!
حرف هایمان که تمام شد برایش نوشتم :
ولی از تو بعیده بنویسی یه پسر بیاد دایرکت
گفت: از منِ عاشقِ اون بعیده،اما از منِ شاکی از خودم چی؟
از منی که مدام میپرسه: مگه تو چیکار کردی؟ و جوابی برای رفتارش ندارم چی؟
از اونم بعیده؟
من میدونم اشتباه داشتم
من میدونم گاهی به قول هام عمل نکردم اما واسه بودن،واسه ثابت کردن عشق،واسه خواستن، خیانت نکردن و تلاش کافیه!
اما به چشمش نیومد و من الان یه منِ منتفر از منم!
دنبال یه منِ دیگه م شاید که زندگیم خوب شه!
نمیدونم چی میشه تصمیمم اما از این من حتما فرار میکنم!
دیگر حرفی بین ما رد و بدل نشد. #حامد_رجب_پور
#کپشن #ناب #داستانک #پروفایل #دریا #ساحل #دخترونه
"یه پسر با شخصیت بیاد دایرکت"
جوابش را توی همان کامنت ها دادم:
"امثال شما آبروی هرچی دختر رو بردن"
دیگر چیزی نگفت،من هم پیگیر نشدم؛ حوالی ساعت دوازده شب بود که ویبره تلفن همراهم یکسره شد!
همان که نوشته بود "یک پسر با شخصیت بیاد دایرکت" برایم کلی شعر فرستاده بود که در تک تک ابیاتش زنی تنها زندگی میکرد.
اولش فکر کردم شعرها برای خودش نیست،فکر نمیکردم خودش صاحب آن اشعار باشد.
بعضی از بیت ها را توی اینترنت سرچ کردم، اما چیزی دستگیرم نشد!
به این نتیجه رسیدم که او صاحب شعرهاست.
اینبار بیشتر عصبی شدم،بیشتر توهین کردم.
گفتم: خجالت نمیکشی شعر مینویسی،هنرمندی اما اینجور آدم کثیفی هستی؟
وقتی چنین جایگاهی داری نباید از اعتماد آدم ها سو استفاده کنی!
برایم نوشت: تا حالا تصمیم گرفتی دیگه خودت نباشی؟
سوالش عجیب بودم،پرسیدم: چطور؟
گفت: تا حالا شده خودِ واقعیت،خودِ عاشقت رو برای کسی بگذاری و اون بخاطر اینکه تو واقعا بودی،ترکت کنه؟
با یه اشتباه،تو یه روز؟شاید حتی تو یه ساعت؟
حرف زدیم.
حرف هایمان گل انداخت.
دختری بود که نمی دانست چرا ترک شده!
نه خیانت کرده بود،نه دروغ گفته بود،خیلی هم عاشق بود،خیلی هم دوستش داشت اما بی دلیل ترک شده بود!
آن هم به یک دلیل مسخره، میگفت گفته تو خیلی زود عاشق شدی،عشق آتیشی بدرد نمیخوره!
حرف هایمان که تمام شد برایش نوشتم :
ولی از تو بعیده بنویسی یه پسر بیاد دایرکت
گفت: از منِ عاشقِ اون بعیده،اما از منِ شاکی از خودم چی؟
از منی که مدام میپرسه: مگه تو چیکار کردی؟ و جوابی برای رفتارش ندارم چی؟
از اونم بعیده؟
من میدونم اشتباه داشتم
من میدونم گاهی به قول هام عمل نکردم اما واسه بودن،واسه ثابت کردن عشق،واسه خواستن، خیانت نکردن و تلاش کافیه!
اما به چشمش نیومد و من الان یه منِ منتفر از منم!
دنبال یه منِ دیگه م شاید که زندگیم خوب شه!
نمیدونم چی میشه تصمیمم اما از این من حتما فرار میکنم!
دیگر حرفی بین ما رد و بدل نشد. #حامد_رجب_پور
#کپشن #ناب #داستانک #پروفایل #دریا #ساحل #دخترونه
۱۵.۹k
۲۲ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.