رمان عشق من و تو
رمان عشق من و تو
پارت_۴۱
روم رو سمت راشا کردم که دیدم از خنده کبود شده
یه چند تا نفس گرفت و گفت
راشا:عاشقتم بخدا وای چقدر خندیدم
من:خواهش قابل نداشت میشه یه عمر دورم بگردی،میتونی پرداخت کنی؟؟
خندید و گفت
راشا:برات کمه،جونمو...
انگشتم رو گذاشتم رو ل*ب*ا*ش
من:هیس حرفشو نزن
چشماش رو بست و انگشتم رو ب*و*س*ی*د
یک دفعه دلم ریخت
راشا:تمنام بیا این آهنگ رو گوش کنیم قشنگه
گوشیش رو در اورد و هدفن رو وصل کرد و آهنگ رو پلی کرد:
بی تو گلدون دیگ معنا نداره
بخدا عشق تو همتا نداره
ماه پیش چشمای تو نا نداره
جز تو عشقی تو دلم جا نداره
برق چشمات توی آسمون نشست
شب بی پناه من دل به تو بست
برق چشمات یه بغل ستاره شد
واسه من تولدی دوباره شد
شر شر بارونو با تو حالیه
گلای گلدونو با تو حالیه
وقتی که هستی من حس میکنم
یه دنیا خوشبختی این حوالیه
با چشات قطره رو دریا میکنی
بخدا ماهو تو زیبا میکنی
تویی که بزرگی مثل آسمون
بیا قلبمو مال خودت بدون
بی تو رنگ آسمون تیره میشه
تو دلم تنهایی تو همیشه
منو به تنهایی عادتم نده
دلمو دیگ به دست غم نده
آره با تو حالیه
آره با تو عالیه
شر شر بارونو با تو حالیه
گلای گلدونو با تو حالیه
وقتی که هستی من حس میکنم
یه دنیا خوشبختی این حوالیه
آره با تو حالیه
آره با تو عالیه...💓 💓 💓 💓 💓
(امین_با تو عالیه)
یک دفعه هواپیما تکون شدیدی خورد که همه جیغ زدن
منم دست راشا رو گرفتم
دستم یخ کرده بود
همه جیغ میزدن و مهماندار ها سعی میکردن جو به وجود امده رو اروم کنن
همین جور داشتن جیغ میزدن که صدای خلبان پخش شد
خلبان:مسافران عزیز لطفا خونسردی خودتونو حفظ کنین فقط.....
یه نفس کلافه کشید😤
خلبان:هیچ اتفاق خاصی نیوفتاده فقط کمک خلبان رو من چایی داغ ریخت که من یه لحظه کنترل هواپیما از دستم در رفت و این اتفاق افتاد مشکل خاصی نیست
گفت و سریع قطع کرد
یه چند ثانیه سکوت و بعدش بوم همه از خنده صندلی گاز میزدن
هواپیما که نشست
خلبان و کمک خلبان و مهماندارا رو دیدیم که داشتن میرفتن ولی چه رفتنی
یکی که گشاد گشاد و تند تند راه میرفت
پشت اون یه نفر ترسیده و تند تند میدوید
و بعد از اونا مهماندارا که از خنده رو آسفالت فرودگاه نشسته با صورتهای قرمز و چشمای اشکی پخش بودن
راشا هم تا نگاهشون میکرد میترکید از خنده
به سمت محل تحویل چمدون ها رفتیم
کارامون رو کردیم رفتیم سمت سالن انتظار که مهندس سروش رو هم دیدیم
پارت_۴۱
روم رو سمت راشا کردم که دیدم از خنده کبود شده
یه چند تا نفس گرفت و گفت
راشا:عاشقتم بخدا وای چقدر خندیدم
من:خواهش قابل نداشت میشه یه عمر دورم بگردی،میتونی پرداخت کنی؟؟
خندید و گفت
راشا:برات کمه،جونمو...
انگشتم رو گذاشتم رو ل*ب*ا*ش
من:هیس حرفشو نزن
چشماش رو بست و انگشتم رو ب*و*س*ی*د
یک دفعه دلم ریخت
راشا:تمنام بیا این آهنگ رو گوش کنیم قشنگه
گوشیش رو در اورد و هدفن رو وصل کرد و آهنگ رو پلی کرد:
بی تو گلدون دیگ معنا نداره
بخدا عشق تو همتا نداره
ماه پیش چشمای تو نا نداره
جز تو عشقی تو دلم جا نداره
برق چشمات توی آسمون نشست
شب بی پناه من دل به تو بست
برق چشمات یه بغل ستاره شد
واسه من تولدی دوباره شد
شر شر بارونو با تو حالیه
گلای گلدونو با تو حالیه
وقتی که هستی من حس میکنم
یه دنیا خوشبختی این حوالیه
با چشات قطره رو دریا میکنی
بخدا ماهو تو زیبا میکنی
تویی که بزرگی مثل آسمون
بیا قلبمو مال خودت بدون
بی تو رنگ آسمون تیره میشه
تو دلم تنهایی تو همیشه
منو به تنهایی عادتم نده
دلمو دیگ به دست غم نده
آره با تو حالیه
آره با تو عالیه
شر شر بارونو با تو حالیه
گلای گلدونو با تو حالیه
وقتی که هستی من حس میکنم
یه دنیا خوشبختی این حوالیه
آره با تو حالیه
آره با تو عالیه...💓 💓 💓 💓 💓
(امین_با تو عالیه)
یک دفعه هواپیما تکون شدیدی خورد که همه جیغ زدن
منم دست راشا رو گرفتم
دستم یخ کرده بود
همه جیغ میزدن و مهماندار ها سعی میکردن جو به وجود امده رو اروم کنن
همین جور داشتن جیغ میزدن که صدای خلبان پخش شد
خلبان:مسافران عزیز لطفا خونسردی خودتونو حفظ کنین فقط.....
یه نفس کلافه کشید😤
خلبان:هیچ اتفاق خاصی نیوفتاده فقط کمک خلبان رو من چایی داغ ریخت که من یه لحظه کنترل هواپیما از دستم در رفت و این اتفاق افتاد مشکل خاصی نیست
گفت و سریع قطع کرد
یه چند ثانیه سکوت و بعدش بوم همه از خنده صندلی گاز میزدن
هواپیما که نشست
خلبان و کمک خلبان و مهماندارا رو دیدیم که داشتن میرفتن ولی چه رفتنی
یکی که گشاد گشاد و تند تند راه میرفت
پشت اون یه نفر ترسیده و تند تند میدوید
و بعد از اونا مهماندارا که از خنده رو آسفالت فرودگاه نشسته با صورتهای قرمز و چشمای اشکی پخش بودن
راشا هم تا نگاهشون میکرد میترکید از خنده
به سمت محل تحویل چمدون ها رفتیم
کارامون رو کردیم رفتیم سمت سالن انتظار که مهندس سروش رو هم دیدیم
۱۰.۲k
۰۴ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.