پارت اول
زیر شکمم تیری می کشد، از درد ناله ای سر می دهم!
– جان دلم حورا! ببخشید عزیزم امشب یکم خشن شدم.
با نفس نفس به صورت خیس از عرقش خیره می شوم…
– چیزی نیست عزیزم، با این حجم از خشونت این درد عادیه…
نیش خندی میزند که چانه و گونه ی چپش چال می شود! در دل قربان صدقه اش می روم!
دست به ته ریش خیس از عرقش می کشم.
سرش را پایین آورده و روی بر امدگی سینهام میگذارد، همزمان که تکانی به کمرش میدهد، با صدایی بم زمزمه میکند:
– کاشکی امشب بشه!
دست میان موهایش فرو کردم و پر از بغض لب زدم:
– نمیشه، من بچه دار نمیشم! مامانت روز به روز داره بیشتر فشار میاره!
از بغض صدایم اخم کرده سر بالا میگیرد و پر از حرص و طمع چانهام را میان انگشتهای مردانهاش میگیرد و میگوید:
– شما اینطوری واسم لب تاب میدی نمیگی من یه دور دیگه دلم میخواد ترتیبتو بدم؟ بعدشم من بچه نمیخوام، بخاطر خودت دارم این فشارو تحمل میکنم دردونهی قباد.
اول روی لبهای لرزانم و بعد بالای سینهام را میبوسد و میگوید:
– گریه نکن! لعنت به کسی که اشکتو در میاره!
تکانی به تنم زیرِ تنِ مردانه و سنگینش میدهم و میگویم:
– سه ساله منتظرم، سه ساله دارم از همه زخم زبون میشنوم، مامانت فکر میکنه که با هم رابطه نداریم، فکر میکنه مریضم… که هستم!
عصبی سر بالا گرفت و با چشمهایی به خون نشسته خیره در نگاهم غرید:
– چفت میکنم دهن کسیو که بخواد به زن من بگه مریض! حالا میخواد مامانم باشه یا هر کس دیگه!
فکر های آزار دهندهای که در سرم جولان میداد را پس زدم، لبخندی کوچک کنج لبم نشاندم و بوسهای پر تب و تاب روی شقیقهاش کوبیدم که کنار گوشم پر از حرص غرید:
– یه راند دیگه بریم، امشب حتما بابا میشم!
خندهی دلبرانهام را که دید با خماری دستی روی سینههام کشید، خجالت زده کمی در خودم جمع شدم که گفت:
– توله سگ همین الان زیزم داشتی آه و ناله میکردی! بعد سه سال هنوزم ازم خجالت میکشی؟
اوهومِ آرامی که از ته گلویم بیرون پرید وحشی ترش کرد
سنگینی اندامش را از روی تنم برداشت و جز به جز تنم را با نگاهی خمار بر انداز کرد.
نگاهش را میان پایم کشاند و نیشخندی از خنده روی لبش شکل گرفت و گفت:
– خیس کردی توله سگ من!
حرفش را زد و خودش را به میان پایم فشار داد که صدای نالهام بلند شد.
لالهی گوشم را به دندان گرفت و با خشونت گفت:
– جان؟ یه بار دیگه منه خشنو تحمل کنی تموم میشه!
حرفش را زد و رابطهای پر تب و تاب دیگر برایم به ارمغان اورد.
– جان دلم حورا! ببخشید عزیزم امشب یکم خشن شدم.
با نفس نفس به صورت خیس از عرقش خیره می شوم…
– چیزی نیست عزیزم، با این حجم از خشونت این درد عادیه…
نیش خندی میزند که چانه و گونه ی چپش چال می شود! در دل قربان صدقه اش می روم!
دست به ته ریش خیس از عرقش می کشم.
سرش را پایین آورده و روی بر امدگی سینهام میگذارد، همزمان که تکانی به کمرش میدهد، با صدایی بم زمزمه میکند:
– کاشکی امشب بشه!
دست میان موهایش فرو کردم و پر از بغض لب زدم:
– نمیشه، من بچه دار نمیشم! مامانت روز به روز داره بیشتر فشار میاره!
از بغض صدایم اخم کرده سر بالا میگیرد و پر از حرص و طمع چانهام را میان انگشتهای مردانهاش میگیرد و میگوید:
– شما اینطوری واسم لب تاب میدی نمیگی من یه دور دیگه دلم میخواد ترتیبتو بدم؟ بعدشم من بچه نمیخوام، بخاطر خودت دارم این فشارو تحمل میکنم دردونهی قباد.
اول روی لبهای لرزانم و بعد بالای سینهام را میبوسد و میگوید:
– گریه نکن! لعنت به کسی که اشکتو در میاره!
تکانی به تنم زیرِ تنِ مردانه و سنگینش میدهم و میگویم:
– سه ساله منتظرم، سه ساله دارم از همه زخم زبون میشنوم، مامانت فکر میکنه که با هم رابطه نداریم، فکر میکنه مریضم… که هستم!
عصبی سر بالا گرفت و با چشمهایی به خون نشسته خیره در نگاهم غرید:
– چفت میکنم دهن کسیو که بخواد به زن من بگه مریض! حالا میخواد مامانم باشه یا هر کس دیگه!
فکر های آزار دهندهای که در سرم جولان میداد را پس زدم، لبخندی کوچک کنج لبم نشاندم و بوسهای پر تب و تاب روی شقیقهاش کوبیدم که کنار گوشم پر از حرص غرید:
– یه راند دیگه بریم، امشب حتما بابا میشم!
خندهی دلبرانهام را که دید با خماری دستی روی سینههام کشید، خجالت زده کمی در خودم جمع شدم که گفت:
– توله سگ همین الان زیزم داشتی آه و ناله میکردی! بعد سه سال هنوزم ازم خجالت میکشی؟
اوهومِ آرامی که از ته گلویم بیرون پرید وحشی ترش کرد
سنگینی اندامش را از روی تنم برداشت و جز به جز تنم را با نگاهی خمار بر انداز کرد.
نگاهش را میان پایم کشاند و نیشخندی از خنده روی لبش شکل گرفت و گفت:
– خیس کردی توله سگ من!
حرفش را زد و خودش را به میان پایم فشار داد که صدای نالهام بلند شد.
لالهی گوشم را به دندان گرفت و با خشونت گفت:
– جان؟ یه بار دیگه منه خشنو تحمل کنی تموم میشه!
حرفش را زد و رابطهای پر تب و تاب دیگر برایم به ارمغان اورد.
۲.۱k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.