پارت ده
#پارت_ده
زن+باشه دخترم اول کمکت کنم بعد خودم میرم..
با آماده کردن غذا کاتسومی دستاشو شست میز چرخ دار چوبی رو برداشت با پهن کردن پارچه با طرح قلب یکی یکی وسیله هارو گذاشت..
زن+دخترم دارم میرم کاری دیگی نداری.
کاتسومی چرخید با لبخندزدن به زن جلو رفت دستشو گرفت..
-ممنونم دون دون جون اذیتم شدی..
زن+نه دخترم فردا برمیگردم شب خوبی داشته باشی
با رفتن زن دوباره طرف میز رفت مرتبش کرد با گرفتن دستش از آشپزخونه بیرون شد راه اتاق رو گرفت وارد اتاق شد...به این تنهایی و نبودن دون دون عادت کرده بود از پس پزیرایی کردن از همسرش برمیامد.به ساعتش نگاه کرد 18:00بود پس از اتاق بیرون شد جلوی آیینه بغ..ل در به خودش نگاه کرد با صدای قدم جونگکوک دررو باز کرد.
-سلام خسته نباشی ددی
جونگکوک از دیدن موهای دختر دست روی سرش گذاشت تکون داد دستشو...
کوک+زیبا شدی
کاتسومی پشتش قرار گرفت کتشو از روی شونهاش برداشت آویز کرد با صندل گذاشتن جلوی پای مرد دست جونگکوک رو گرفت.
-شام رو آماده کردم
باهم وارد اتاق خواب شدن جونگکوک بادیدن میز طرف کاتسومی چرخید دست دور کمر دختر اند.اخت کاتسومی از رد زخم روی ب..دنش چشم روی هم گذاشت و سعی کرد لبخندشو حفض کنه دست دور گردن جونگکوک انداخت..
کوک+خوب میدونی چطوری دیونم کنی
کاتسومی ریز خندید سر شو روی سی.نه جونگکوک گذاشت شاید مردش قویی بود وترسناک ولی هیچ وقت حس ارامش رو نمیتونست توی آغو..ش اون پیدا کنه.. بعد دوسال زندگی هنوز دختر مثل روز اول میترسید توی بغ..ل همسرش بود ولی چرا امنیت نداشت چرا نمیتونست حس خوشحالی کنه.. از همون ۱۸سالگی که با مرد ازد..واج کرده بود به اینجور چیزای کم کوچیک قانع بود...
زن+باشه دخترم اول کمکت کنم بعد خودم میرم..
با آماده کردن غذا کاتسومی دستاشو شست میز چرخ دار چوبی رو برداشت با پهن کردن پارچه با طرح قلب یکی یکی وسیله هارو گذاشت..
زن+دخترم دارم میرم کاری دیگی نداری.
کاتسومی چرخید با لبخندزدن به زن جلو رفت دستشو گرفت..
-ممنونم دون دون جون اذیتم شدی..
زن+نه دخترم فردا برمیگردم شب خوبی داشته باشی
با رفتن زن دوباره طرف میز رفت مرتبش کرد با گرفتن دستش از آشپزخونه بیرون شد راه اتاق رو گرفت وارد اتاق شد...به این تنهایی و نبودن دون دون عادت کرده بود از پس پزیرایی کردن از همسرش برمیامد.به ساعتش نگاه کرد 18:00بود پس از اتاق بیرون شد جلوی آیینه بغ..ل در به خودش نگاه کرد با صدای قدم جونگکوک دررو باز کرد.
-سلام خسته نباشی ددی
جونگکوک از دیدن موهای دختر دست روی سرش گذاشت تکون داد دستشو...
کوک+زیبا شدی
کاتسومی پشتش قرار گرفت کتشو از روی شونهاش برداشت آویز کرد با صندل گذاشتن جلوی پای مرد دست جونگکوک رو گرفت.
-شام رو آماده کردم
باهم وارد اتاق خواب شدن جونگکوک بادیدن میز طرف کاتسومی چرخید دست دور کمر دختر اند.اخت کاتسومی از رد زخم روی ب..دنش چشم روی هم گذاشت و سعی کرد لبخندشو حفض کنه دست دور گردن جونگکوک انداخت..
کوک+خوب میدونی چطوری دیونم کنی
کاتسومی ریز خندید سر شو روی سی.نه جونگکوک گذاشت شاید مردش قویی بود وترسناک ولی هیچ وقت حس ارامش رو نمیتونست توی آغو..ش اون پیدا کنه.. بعد دوسال زندگی هنوز دختر مثل روز اول میترسید توی بغ..ل همسرش بود ولی چرا امنیت نداشت چرا نمیتونست حس خوشحالی کنه.. از همون ۱۸سالگی که با مرد ازد..واج کرده بود به اینجور چیزای کم کوچیک قانع بود...
۲.۶k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.