°•The magic of love•° pt9
°•The magic of love•° pt9
جادوی عشق
+چ...چی؟ج...جیمین چرا؟مگه نگفتی نامجون فقط حالش بد شده؟منظورت چیه؟جیمین چش شده؟منظورت چیه که جون سالم به در میبره؟
(ویو ات)
چشام پر اشک شده بود قلبم به درد اومده بود قبلش دلم شور میزد میدونستم اتفاق بدی قراره بیوفته شوکه شده بودم و قاطی کرده بودم
_اممم...نگران نباش منظورم نامجون بود جیمین چرا اخه؟
+به من دروغ نگو! جیمین چش شده؟لطفا بهم بگو
_خب...راستش بد جور تصادف کرده و من بخاطر اینکه نگران نشین پیشتون موندم
+میشه منو پیش جیمین ببری؟لطفا
_اممم باشه اماده شین تا بریم
لامیسا تو هم میخوای بیای؟
^اوهوم میام نمیتونم ات رو تنها بزارم
_مطمئنی؟خسته میشی
^اوهوم مطمئنم
(ویو ات)
همینجوری اشک از چشام پایین میومد و بندم نمیشد
گوشیمو برداشتم و فورا رفتم پایین
(ویو تهیونگ)
تازه ریدم دیگه کاریش نمیشه کرد، فقط ما که تازه همو شناختیم چرا انقدر نگرانش شده؟از همون اول میدونستم یه چیزی بینشونه، لامیسا کت ات رو برداشت و راه افتادیم
با سرعت به سمت بیمارستان رفتیم وقتی رسیدیم ات هراسان داخل رفت به سمتش دویدم و گرفتمش و لامیسا بردش خوب شد جیمین رو ندید چون اگه میدیدش قطعا سکته رو رد کرده بود! ازش خواستم که آروم باشه وقتی رسیدیم پیش بچه ها جونگکوک سریع ات رو بغلش کرد.
ادامه دارد...
جادوی عشق
+چ...چی؟ج...جیمین چرا؟مگه نگفتی نامجون فقط حالش بد شده؟منظورت چیه؟جیمین چش شده؟منظورت چیه که جون سالم به در میبره؟
(ویو ات)
چشام پر اشک شده بود قلبم به درد اومده بود قبلش دلم شور میزد میدونستم اتفاق بدی قراره بیوفته شوکه شده بودم و قاطی کرده بودم
_اممم...نگران نباش منظورم نامجون بود جیمین چرا اخه؟
+به من دروغ نگو! جیمین چش شده؟لطفا بهم بگو
_خب...راستش بد جور تصادف کرده و من بخاطر اینکه نگران نشین پیشتون موندم
+میشه منو پیش جیمین ببری؟لطفا
_اممم باشه اماده شین تا بریم
لامیسا تو هم میخوای بیای؟
^اوهوم میام نمیتونم ات رو تنها بزارم
_مطمئنی؟خسته میشی
^اوهوم مطمئنم
(ویو ات)
همینجوری اشک از چشام پایین میومد و بندم نمیشد
گوشیمو برداشتم و فورا رفتم پایین
(ویو تهیونگ)
تازه ریدم دیگه کاریش نمیشه کرد، فقط ما که تازه همو شناختیم چرا انقدر نگرانش شده؟از همون اول میدونستم یه چیزی بینشونه، لامیسا کت ات رو برداشت و راه افتادیم
با سرعت به سمت بیمارستان رفتیم وقتی رسیدیم ات هراسان داخل رفت به سمتش دویدم و گرفتمش و لامیسا بردش خوب شد جیمین رو ندید چون اگه میدیدش قطعا سکته رو رد کرده بود! ازش خواستم که آروم باشه وقتی رسیدیم پیش بچه ها جونگکوک سریع ات رو بغلش کرد.
ادامه دارد...
۱.۹k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.