جنون در یک لحظه

《جنون در یک لحظه》
Part1
به قلم: Law Winslet

سرنوشت آغازی است که پایانش با مرگ رقم می خورد، و این دنیا واسه داشتن سرنوشت زیادی پلیده، این دنیا جایی که انسان ها برای بقا داخل حباب ها زندگی می کنن.
اشتباه نکن دوست من حباب ها جایی هستن که زمین کشاورزی خونه و... داره و بیرون از حباب...
جای وحشتناکی خشکی موجودات عجیب که انسان ها رو تهدید به مرگ می کنه هرچند که حباب ها هم زیاد امن نیستن چون موجودات به حباب ها حمله می کنن...
و انسان ها جلوشون رو می گیرن به این دسته از افراد بیکاسور می گویند.
داخل هر ماشین بیوکر به یه جفت بیکاسور نیاز داره، تا بتونه حرکت کنه.
اگه جفتت بمیره و یا ناتوان بشه بیوکرت رو از دست میدی و به یه جفت بیکاسور دیگه می دن یا هم که با یکی دیگه جفتت می کنن...
هرچند درمورد من متفاوته، من بیوکر مخصوص به خودم رو دارم، می پرسید چرا؟
خب من دازای اوسامو قوی ترین بیکاسورم ولی هیچ کس نمی تونه به خوبی تو بیوکر من کار کنه، برای همین هر هفته جفتم عوض میشه، من واقعا از این زندگی متنفرم چون انگار ما بیکاسور ها انسان نیستیم و فقط عوامل داخل انسانن از بعد تولد که انتخاب میشیم بدون هیچ عشق محبتی مارو تعلیم میدن...
عین یه مورچه سرباز از هممون کار می کشن این دنیا نفرت انگیزه...
...:هی تو حالت خوبه دازای؟
با صدایی که شنیدم سرم رو از روی میز برداشتم، اوه اون اوداسکو بود یکی از مسئول های تعلیم اون تنها فردیه که تو این جهنم دره بهش اعتماد کامل دارم از سن 12 سالگیم مسئولم شد...
دازای: اره...
اودا:بازم سه تا انتقالی بیکاسور داریم.
دازای: انتقالی؟
اودا نفس عمیقی کشید و با ناراحتی زمزمه کرد: اره انتقالی، یادت رفت جفت اون دختر میکو و اون جفت بیکاسور داخل نبرد قبلی کشته شدن البته میکو برای هماهنگ نبودن با تو مرد بهش گفته بودم سر خود کاری نکنه اما...
دازای لبخند کم جونی زد گفت: تقصیر شما نیست اودا سنسه.

این داستان ادامه دارد....
#سوکوکو
#فن_فیک